ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

دیدی از دیدن رویت نکشیدیم خجالت
دیدی از قصۀ این درد نکردیم حکایت

چشم بستیم مبادا که کمک خواسته باشی
چشم بستیم بر این رنج، بر این بار امانت

دیدی از دیدن رویت نگرفتیم و نخواندیم
درس مردانگی و غیرت و ایثار و شهامت

جنگ ای جنگ کجایی که رفیقان همه رفتند
ما که ماندیم نشستیم به تقسیم غنیمت

بسکه خود را فقط از آینه کردیم تماشا
یادمان رفت که بودیم و چه بودیم به سیرت

کس نپرسید دلاور! تو که بودی تو چه کردی؟
چه شد آن صورت ماهت، چه شد آن چشم سیاهت

ماه در برکۀ موّاج که دیده است بگوید؟
ماه در برکۀ موّاج قشنگ است جماعت!

چه قشنگ است تلاطم، چه قشنگ است تکلم
چه قشنگ است تبسّم، چه قشنگ است شهادت


تاریخ ارسال :   1395/6/8 در ساعت : 23:3:17       تعداد مشاهده : 642



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

علی اکبر مقدم
1395/7/15 در ساعت : 9:11:39
[Forwarded from علی اکبر مقدم]
چشمانم با تو اب را از کاغذ نوشید؛
و تو در دستان من رقصیدی با اهنگ ترس ،
ترس از تخته ای سیاه که ان هم از جنس تو بود
ولی سیاهش کرده بودند تا من سپیدی را باز هم با چشمانم بنوشم
اب را که نوشیدم سر حال امدم
دیگر ان ترس روزهای اول را نداشتم
تو که میرفصیدی بچه ها برای من کف میزدند
رقص تو برای من همیشه مدال می اورد
تو رقصیدی و ساییدی و من خندیدم بزرگ شدم
تازه فهمیدم که گندمهای سبزی که بابا میکارد یک روز باید به نان تبدیل شود
وتو نان گرم همان نانوایی که دوست ما بود را در سفره فکرم گذاشتی
تازه اسیابا ن را به مهمانی دوستی قشنگمان فراخوان کردی...........
لذت بادام و چشمهای بادامی دستهای نوازشگر معلمم را که زیر عینک ته استکانی اش پنهان شده بود را با نوک سبز ت بکامم ریختی
و او دست مرا گرفت و به مهمان کوکب خانم کرد..

در باغ انار ارزوهایم با تو قدم زدم و مواظب بودی که تیغ شاخه ها ی انار دستهای ظریفم را اسیب نزنند

من و تو و امین و اکرم دوستان خوبی بودیم

وگاهی در سفره مهربانی ات ما را به اش و کشک دعوت میکردی راستی که چه غذای لذیذی بود...
.
بزرگتر که شدم مرا با لاک پشت کم صبری به سفر بردی تا یاد بگیرم بموقع دهانم را باز کنم

و با صدای ریزش سنگها از کوه ان قدر ریز علی خواجوی را نوشتم که حاضرم جانم را فدای هم میهنانم کنم.

دلم برای تو میسوزد تو رفیق شفیق من بودی من با تو سبز شدم
ولی حالا از طرفی خوشحالم که کمتر ساییده میشوی جای تو را رقص تصنعی صفحه کلید ها گرفته اند و صفحه های لمسی در دستان پر مهر بچه ها بی مهری تزریق میکنند..

اما دیگر از خط خوش خبری نیست

انشا غریب است

و کودکان ما در پایان دوره دانشگاه هنوز دیکته را تجدید میشوند چون تو برایشان نرقصیده ای

اگرچه رقصیدن برای تو به تمام شدن وجودت منجر میشود ولی دوست دارم در دست بچه ها برقصی تا همه اتفاقات شیرین دوباره برای انها بیفتد همانطور که برای ما افتاد

دوستت دارم و میبوسمت........

#علی_اکبر_مقدم
۵ مهر ۹۵
فریمان. مشهد مقدس
.
بازدید امروز : 9,685 | بازدید دیروز : 9,286 | بازدید کل : 123,307,084
logo-samandehi