تکدرخت: 
	آن تکدرخت برسرراهم که روزگا ر
	بامن به صد زبان سخن ازجنگ می زند
	هر رهروی به سایۀ من خواب  می شود
	برخاسته  به شاخۀ من سنگ  می زند
	 پرواز :
	آن چوچه کبوترکه پرافشان شده است
	ساعاتِ دراز  هرطرف  بیخود و مست 
	این عشق بــه پــرواز نخواهــد بـودن 
	تـرسد زخطرناکی هــرجــایِ  نشست 
	عمردوباره :
	هــرشام یکــی عمربه سر می آید
	بــاصبح دگــر عمردگــرمی آیـد
	گــرعمــردوبــاره آرزوی تـوبود
	فرداست که این خواسته برمی آید
	میان سایه ها :
	میان ســایه هــا بـــا من روان بود
	حضورش را سکوتی ترجمان بود 
	به خود گفتم:  «چرا سیرش ندیدم ؟ »
	ندیدم ، پشت لبخندی نهان  بـود
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1391/3/5   در ساعت   :    8:1:14
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1072
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.