برگزاری شب استاد عابدی در گروه بین المللی هندیران
برنامه شب استاد عابدی در ادامه نشست های تخصصی مجازی در گروه هندیران به همت دکتر علیرضا قزوه و استادان و شاعران حاضر در گروه بین المللی هندیران برگزار شد. این برنامه بزرگداشت در قالب اولین شب استاد برگزار شده در این گروه ،با اجرای دکتر عزیز مهدی از هندوستان و با حضور آقایان دکتر علیرضا قزوه،دکتر غلامعلی حداد عادل ،دکتر دهگاهی، دکتر مقیسه، دکترپالیزدار ،دکتر کریم نجفی، دکتر کلیم اصغر، دکتر علی نجفی، دکترمحمود عالیم، دکتر حجه الله عابدی،دکتر نقی عباس،دکتر اخلاق آهن،دکتر اکبرایرانی، دکتر شریف حسین قاسمی ،حسینی باغسنگانی،علیرضا معینی ،دکترجهانگیراقبال، دکترمهدی باقر خان،الطاف راکب،اسدالله اسد وخانم ها دکتر فاطمه بلقیس حسینی، دکترنغمه مستشارنظامی،مرضیه فرمانی از ساعت 10 تا 12 دوشنبه 24 تیرماه برگزار شد.
در آغاز دکتر عزیز مهدی با خوش آمد گویی در خصوص پرفسور امیر حسن عابدی ملقب به "بابای فارسی" در هندوستان توضیحاتی ارائه کردند.
در ادامه دکتر علیرضا قزوه دکتر عزیز مهدی را به عنوان شاعر و ادیب هندوستانی و فرزند پرفسور اختر مهدی معرفی کردند و در این حین آقای فرهاد پالیزدار معاون بین الملل بنیاد سعدی که سالیانی نماینده فرهنگی ایران در خانه فرهنگ بمبئی بودند تصاویری به یادگار از استاد عابدی را در گروه منتشر کردند .
سپس دکتر عزیز مهدی این گونه ادامه دادند: امشب بنا شده است که به یاد «بابای فارسی» در هند باشیم و یادی از این استاد فرهیخته کنیم که عمرش را صرف خدمت به زبان و ادب فاخر فارسی کرد.
استادی که به گمانم استاد تمامی اساتید برجستهی کنونی هند بوده است.
استاد عابدی را میخواهم به آن دسته از دوستانی در گروه معرفی کنم که ایشان را نمیشناسند و البته برای کسانی که ایشان را می شناسند تجدید خاطره خواهد بود. بنده شخصا فقط در مناسبتهای انگشتشمار ایشان را زیارت کردم.اما برجستهترین خاطرهای که از وی به یادم دارم مربوط به زمانی است که دکتریام را از دانشگاه تهران گرفته بودم و برای دیدار خانواده به هند آمده بودم و همراه با پدرم به منزل ایشان رفتیم. استاد بعد از شنیدن خبر دریافت دکتری من گفتند خیلی عالیست، تو برگرد هند و قدم در جای پای اظهر دهلوی بگذار و همانطوری که ایشان بعد از دریافت دکتری از دانشگاه تهران، به هند برگشت و فارسی را جان تازه بخشید و احیاء کرد، تو هم انشاءالله همین کار را خواهی کرد.
هنوز هم بر این باورم که ایشان تعیین وظیفه کردهاند برای من و من با خدمت به فارسی باید انجام وظیفه کنم.
استادان حاضر در جمع میدانند که مال دنیا نمیتواند هدف انتخاب رشتهی فارسی باشد؛ چون ثروتی در این راه منتظر سالکش نیست.
هدف در جستجو بودن و یافتن و منتقل کردن گهرهای دروس زندگی است که در اعماق دریاهای فارسی نهفته است.
استاد عابدی از این نوع غواصها بود که مرواریدهای پنهان ادب فارسی را به جامع فارسی زبانان بازشناسایی کرد.
نمونهای از زحمات مهم پدر فارسی در هند به شرح ذیل است:
مقالات بیشمار و کتابهای پژوهشی فراوان
ارائه ابیات و غزلیات و رباعیات بازیافته و ناشناخته از امیر معزی، ابن یمین، بابا فغانی، کمال خجندی،سعدی شیرازی، طالب آملی و...
مقالههای ارزشمند مانند جایگاه موسیقی آریایی در ادبیات فارسی دری هندوستان و طنز و مزاح در ادب فارسی
معرفی نسخههای حافظ، فانی، نذکرةالاولیاء، امیر خسرو، نظیری نیشابوری، عبید زاکانی.
ایشان بسیاری از کتابهایی که از زبان سانسکریت به فارسی ترجمه شده بودند را تصحیح کرد و احیاء کرد.
مثلا کتاب پنچتانتره و «دریای اسمار» که اسم هندی آن
katha-sarit-sagarمیباشد.
یکی از مباحث علمی جالب استاد عابدی، بحث شعر «آمد» و «آورد» است.
به قول او، شاعران چون فردوسی، نظامی، حافظ و سعدی «آمد» هستند و اما کسانی که فارسی زبان مادرشان نبوده و آن را حاضل کردند «آورد» بودند. به نظر او حتی زبان ابوالفضل فیضی نیز زبان «آورد» بوده.
استاد عابدی پژوهشگر و محقق به تمام معنی بود؛ که آرامش و استراحت را در تکاپوی تحقیق و پژوهش دنبال میکرد
کلک رحمت هر تحرک کز پی غفران کند
آیتی از مغفرت در شان او مسطور باد
دکتر سید نقی عباس کیفی:
نام استاد عابدی برایم از جمله نام هایی است که از کودکی میشنیدم. ایشان پدرم (پروفسور سید حسن عباس) را خیلی دوست داشتند. پدرم مقالات فارسی استاد عابدی را گردآوری کرده است که جلد اول آن با مقدمه پدر و پیشگفتار مرحوم ایرج افشار در 1377ش از موقوفات دکتر محمود افشار تهران بچاپ رسید و جلد دوم و در دست انتشار قرار دارد. همچنین یک مجموعه مقالات اردو که حاوی حدودا 40 مقاله است همین سال انتشار خواهد یافت. من بار اول ایشان را در سال دوم لیسانسم (2007م.) در علیگر دیدم. افتتاحیه کنفرانس بود و ایشان از روی صحنه به من اشاره کردند که بیا... رفتم... گفتند پسر حسن عباس هستی؟ گفتم بله؛ گفت پس برو برایم چیپس بیار گرسنهام... این ملاقات اولم بود با ایشان. سپس من در 2008م. به دهلی منتقل شدم و هر باری که به خانه فرهنگ میرفتم اکثر ایشان را پیش دکتر خواجهپیری یا پیش دکتر قزوه میدیدم. یکی دو مرتبه در محضر ایشان شعر هم خواندم. چند مقاله ایشان را به فارسی ترجمه هم کردم (البته پس وفات شان). کاش اندکی بیشتر می ماندند که ما لایق استفاده از حضور مبارک شان می شدیم.
دکتر علی اکبر شاه جعفری
با عرض سلام خدمت استادان فرهیخته و بزرگوار و دوستان گروه بین المللی هندیران. تبریک و خسته نباشید عرض می کنم خدمت دکتر قزوه و تمامی مدیران و دست اندر کاران این گروه و خوشحالم که گروه هندیران در نظر دارد که امشب بزرگداشت امیر حسن عابدی را برگزار کند. استاد امیر حسن عابدی جزء پیشکسوتان عرصه تحقیق و پژوهش درزمینه زبان و ادبیات فارسی در هند بود. ایشان یک شخصیت اخلاق مدار، زحمت کش و دلسوز نسبت به بازیافت و احیای زبان و ادب فارسی در هند بود و بزرگداشت ایشان در واقع بزرگداشت هویت و احیای میراث مشترک هند و ایران است. استاد عابدی پس از برگشت از ایران در بخش فارسی دانشگاه دهلی فعالیتهای تدریسی و پژوهشی خودش را آغاز کرد. ایشان در اولین فرصت به فکر تدوین تاریخ زبان و ادب فارسی در هند افتاد و یک پروژه بزرگ را برای نیل به این هدف آغاز نموده، اقدام تاریخی را رقم زد. دانشجویان متعددی تحت راهنمایی ایشان در مورد دوره های مختلف حکومتی پادشاهان مغول و مراکز منطقه ای هند پایان نامه نوشتند که نقش اولیه تدوین تاریخ زبان و ادب فارسی در هند محسوب می شود و بخش فارسی دانشگاه دهلی اکنون تنها بخش فارسی است که بیشترین کارهای تصحیح متون در هند درهمین بخش انجام شده و هنوز هم ادامه دارد. خود استاد عابدی نه تنها صد ها اثر گمشده این میراث را بازیابی نمود بلکه در عین حال ده ها نفر را تربیت کردند که در حال حاضر پرچمدار زبان فارسی در هند هستند. استاد امیر حسن عابدی بیش از سیصد مقاله تحقیقی و پژوهشی را به رشته تحریر در آوردند که توسط استادانی چون خانم حسینی، استاد شریف حسین قاسمی، استاد سید حسن عباس و آقای اطهر شیر و دیگران گرد آوری شده و الگوی تحقیق و پژوهش برای نسل جوان ماست. ایشان نزدیک چهارد اثر به شکل کتاب اعم در زمینه تصحیح و تحقیق از خود به جا گذاشته اند که پژوهشگران و دانشجویان از آن استفاده می کنند. بنده امیدوارم که این بزرگداشت باعث تشویق نسل جوان ما باشد و چندین عابدی دیگر هم در هند داشته باشیم. والسلام
پروفسور شریف حسین قاسمی از دیگر حاضران در این برنامه ادامه دادند:
استاد امیر حسن عابدی فقط استاد و راهنمای دانشجویان نبود بلکه وی مثل یک پدر با دانشجویان خود رفتار میکرد. درمورد فضل و دانش استاد عابدی به عنوان شاگرد و بعدها همکار استاد باید عرض کنم که ایشان خیلی عاشق زبان و ادب فارسی بودند و خیلی دوست داشتند که ادبیات فارسی در شبه قاره هند را معرفی کنند. نظری گذرا بر آثار استاد عابدی نشان میدهد که وی بیشتر به معرفی شعرا و ادبای شبه قاره را معرفی کرده است.
پدر استاد عابدی خیلی تمایل داشت که فرزندش زبان سانسکریت بیاموزد ولی استاد عابدی به فارسی روی آورد ولی بعدها برای ارج نهادن به آرزوی دیرینه پدر، بسیاری از کتاب های مقدس هندوان مثل یوگا بشست را که قبلا به زبان فارسی ترجمه شده بودند را تصحیح و منتشر کرد.
دکتر جهانگیر از بخش فارسی دانشگاه کشمیر
استاد سید امیر حسن عابدی یکی از استادان بنام زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره است که در زمینه تصحیح متون کارهای مهمی انجام داده و کتابهای تصحیح شده ایشان مشعل راه دانشجویان و علم دوستان خواهد بود.
جناب آقای دکتر کلیم اصغر اینگونه از برگزاری این مراسم ابراز خشنودی کردند: امروز هوای دهلی بسیار خوشگوار بوده بنده بیاد شادروان استاد امیر حسن عابدی افتادم رفتم سر قبرش فاتحه خواندم و فیلم کوتاهی از قبروسنگ مزارش گرفتم البته گاهی گاهی برای فاتحه میروم استاد عابدی در قبرستان بتله هاوس منطقه اوکهلا دهلی نو مدفون اند ودر پهلویش قبر پسرش شکیل عابدی هم هست. یادش بخیر
سپس فایل صوتی از پروفسور محمود عالم استاد بازنشسته دانشگاه جواهر لعل نهرو که به مناسبت برگزاری شب دکتر عابدی برای گروه هندیران ارسال شده بود منتشر گردید
دکتر پالیزدار اینگونه ادامه دادند: زمانی که در خانه فرهنگ دهلی خدمت میکردم استاد عابدی متوجه شده بودند بنده در کار نشر کتاب سوابقی دارم از من خواستند کتابهای ایشان را که قبلا در هند چاپ شده و چاپ خوبی هم نشده بود در ایران بازچاپ کنم تا هم چاپ خوبی بشود و هم خوب توزیع شود و در دسترس علاقمندان ایرانی قرار گیرد. خوشبختانه با همکاری انتشارات علمی و فرهنگی این کتابها در حال آماده سازی برای انتشار است و ان شاءالله بزودی کتاب جوگ بشست منتشر میشود.
ایشان افزودند: : سال های ۱۳۷۲تا ۱۳۷۵که مسئول خانه فرهنگ در دهلی بودم استاد عابدی همیشه در دورهای بازآموزی که برای دانشجویان برگزار کرده بودیم شرکت می کردند و باعث دلگری ما بودند و نظمشان بسیار زبانزد بود.
پروفسور سید اختر مهدی
استاد امیر حسن عابدی یکی از برجستهترین استادان زبان فارسی در هند است. وقتی انگلیسیها هند را به تصرف خود درآوردند، آهسته آهسته برای از بین بردن زبان فارسی برنامهریزی کردند. اول زبان فارسی را یاد گرفتند و نامهها و کارهای رسمی کشور را به زبان فارسی شروع کردند ولی بعدها طبق برنامه خود زبان انگلیسی را جایگزین فارسی کردند. ولی بعد از استقلال هند وقتی روابط هند وایران رو به گسترش نهاد ، استادانی برای آموزش زبان فارسی از هند به ایران رفتند که یکی از آنها استاد عابدی بود. استاد سید حسن، استاد عبدالکریم برق از ککلته و دکتر اسحق هم بودند. این چهار نفر به ایران رفتند و فارسی معاصر را یاد گرفتند و بعد از بازگشت به هند سعی کردند فارسی را در شبه قاره احیا کنند.
استاد عابدی در دانشگاه دهلی، استاد سید حسن در دانشگاه پتنه و استاد کریم برق در کلکته فعالیت خود را شروع کردند.
استاد اخلاقی داشت که شاگردان خود به خود دور وی جمع میشدند مثل شمعی که روشن باشد و پروانهها دور آن جمع شوند. او همه را تشویق میکرد. و حوصله شکنی نمیکرد. وی برنامهای داشت که دولت هند هم از آنها حمایت کرد. وی کتابهای مقدس هندوها را که در زمان اکبر به فارسی ترجمه شده بود، را به کمک استاد تاراچند تصحیح کرد و بقیه کتب مقدس هندوها را نیز تصحیح کرد.
من زمانی که فوق لیسانس خود را تمام کردم و دنبال موضوع پایان نامه دکتری بودم، ایشان به من فرمودند که در همین شهر الهآباد شخصیتهایی هستند که به زبان فارسی خدمت کردهاند و ما آنها را نمیشناسیم . شما آنها را معرفی کن و الحمدلله به پیشنهاد استاد و زیر نظر استاد سید محمد رفیق، من کار تحقیقی خود را در مورد شاه محمد اجمل الهآبادی آغاز کردم که از خانه فرهنگ ایران در دهلی نو چاپ شد.
استاد عابدی با شنیدن خبر چاپ کتاب خیلی خوشحال شد و گفت این کار را ادامه بده و خدمتگزاران فارسی در هند را معرفی کن.
من در مورد تذکره خازن الشعرا شنیدم که نسخه خطی آن در کتابخانه دیوان هند وجود دارد. استاد عابدی مرا تشویق کرد و این تذکره احیا شد و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران آن را چاپ کرد.
بر اثر تشویق استاد عابدی شهر اله اباد در نقشه خدمت گزاران زبان فارسی ظاهر شد. رابطه من با استاد عابدی مثل رابطه پدر با پسر بود. وی همیشه میپرسید چکار میکنی و چه کتابی را تصحیح میکنی.
ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حمایت فوق العادهای در راستای گسترش زبان و ادب فارسی در هند انجام میدهد . استاد عابدی سرخیل خدمتگزاران زبان فارسی بود و یکی از شاگردان من پایاننامه خود را به آثار استاد عابدی تخصیص داده است.
یک جمله در آخر بگویم که این جاذبیت زبان فارسی است که نه تنها مردم عادی بلکه حکمرانان یعنی از بابر تا بهادر شاه ظفر که ترک نژاد بودند و شما بهتر میدانید که ترکها زبان ترکی دارند که خیلی غنی است اما بابر بجای ترکی از فارسی استفاده کرد چرا که مردم هند به این زبان تمایل داشتند و همه پادشاهان هند بیشتر از فارسی حمایت کردند و الان هم دولت هند از این زبان حمایت می کند.
جمهوری اسلامی ایران باید حمایت خود را بیشتر کند تا استادانی در هند تربیت شوند که بتوانند سرمایه زبان فارسی در هند را به جهانیان معرفی کنند.
دکتردهگاهی با اشاره به تاثیر حضور استاد عابدی در احیای زبان فارسی در شبه قاره هند گفتند: استاد عابدی حق بزرگی را بر گردن زبان فارسی در شبه قاره دارند و ایشان را به عنوان پدر زبان و ادبیات فارسی در هند می شناسند. آشنایی بنده با استاد عابدی برمی گردد به سال ۱۳۸۲زمانی که ایشان به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای سمینار استادان زبان فارسی به ایران آمدند و در همان ایام بزرگداشتی برای ایشان در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد که توفیق دیدارشان فراهم شد. بعد از آن به فاصله ی کمی به دهلی آمدم و ارتباطم با ایشان از سال ۱۳۸۲تا زمانی که در قید حیات بودند حفظ شد. در همه برنامه های خانه فرهنگ حضور پیدا می کردند. اولین شخصی بودند که در برنامه حاضر می شدند و آخرین نفری بودند که برنامه را ترک می کردند و حضور فعالی داشتند، مثل یک دانش آموز برنامه ها و سخنرانی ها را گوش می کردند و مثل یک اندیشمند و صاحب نظر آن ها را نقد می کردند که برای من بسیار جالب بود. کتاب ها و مقالات زیادی را منتشر کردند. به پاسداشت خدماتشان به زبان فارسی خانه فرهنگ ایران در دهلی نو اولین دوره جایزه سعدی را به ایشان اعطا کرد و وقتی که ایشان در بستر بیماری در روزهای پایانی عمرشان در متزل بودند به همراه دوست عزیزم دکتر قزوه به دیدنشان رفتیم و حتی در بستر بیماری هم سراغ کتاب هایی که بنا بود چاپ شود و یا جدیدا منتشر شده بود را می گرفتند. این باید برای ما و جوانان آموزنده باشد و مصداق ز گهواره تا گور دانش بجوی باشد.
دکتر ضیا الرحمن، دانشگاه دهلی
با عرض سلام و احترام
استاد عابدی؛ «بنی آ دم سعدی» بودند و شوخ طبعی خاصی داشتند و داستان های مربوط به شوخ طبعی ایشان خیلی درمیان ما معروف است و نیاز به نوشتن دارد.
دکتراخلاق احمد انصاری(اخلاق آهن)
سلام و درود به استادان و بخصوص آقای قزوه و دکتر عزیز مهدی که اجرا کننده ی این برنامه هستند. بعد توضیح این به خدمت شما عرض کنم که در سال ۲۰۰۷میلادی، بنده دو کتاب به عنوان مقالات مولانا عرشی به چاپ رسانده بودم که استاد عابدی خیلی تشویق فرمودند و در این جلسه علاوه بر این خود استاد عابدی استاد اختر مهدی، استاد چندر شیکهر و استاد بلقیس فاطمه و استادان دیگر هم حضور داشتند و از کوشش ها ی بنده خیلی شادمان شدند و تشویق فرمودند و همین طور که استاد همه کار های علمی را انجام می داد همه شاگردان را هم تشویق می فرمودند..
تشکر از همه شما.. اخلاق احمد انصاری.
استاد محمود عالم
در باره استاد ما و دانشمند فرزانه کشور هندوستان پروفسور سید امیر حسن عابدی مرحوم، مشکل است که از کجا شروع کنم ؟ اولین مرتبه با استاد پنجاه و چهار سال پیش، آشنا شدم . در سال ۱۹۶۵میلادی که در کتابخانه ی خدابخش خان در شهر پتنا مرکز ایالت بهار یک شخص را غرق در یک کتاب فارسی دیدم. چندی بعد استاد پروفسور سید حسن که استاد راهنمای بنده بود و آمد بنده را با استاد عابدی معرفی کرد. بعدا یک سلسله ی آمد و رفت شروع شد که تا آخرعمر با استاد ادامه داشت. ایشان به بنده این قدر محبت می فرمودند که بدون هیچ اطلاع به منزل تشریف می آوردند و به فیضی و رومی پسران بنده ساعت ها مشفقانه محبت می کردند و همیشه افتخار می بخشیدند. در این وقت کم لازم است که به شنوندگان گرامی عرض کنم. قبل از آمدن به دانشگاه جواهر لعل نهرو بنده در دانشکده ی نظامی فارسی را تدریس می کردم. استاد سید حسن مرحوم با این حقیقت آشنا بود چرا که هردو دوست بودند با یکدیگر مشورت می کردند و همیشه آماده و کوشانی ترویج زبان و ادب فارسی در هند بودند. یک روز نا گهان نامه ای از استاد عابدی دریافت کردم که در آن ایشان نوشته بودند. معلوم است که تو از کار در آنجا خوشحال نیستی. روز نامه (
TIMES OF INDIA) تایمس آف اندیا مورخ فلان روز را باز کن یک آگهی می بینی اگر مایلی درخواست بده. چند ماه بعد از مدیرثبت نام دانشگاه برای مصاحبه ی استخدامی نامه ای دریافت کردم. رفتم و دیدم که علاوه بر رئیس دانشگاه" دیگر اعضای کمیته استخدامی استاد سید حسن و استاد امیر حسن عابدی هم هستند. اینجا بود که به محبت شفقت و پشتبانی استاد نسبت به فارسی و فارسی زبانان هند پی بردم و دانستم که چرا ایشان را "بابای فارسی " در هند می دانند. حیف که وقت نیست. من با استاد در خیلی جا ها همسفر بوده ام. در هند و بیرون از هند هم. به هر حال زنده باد و پاینده باد استاد همه ی ما " استاد امیر حسن عابدی.
پرفسور بلقیس فاطمه حسینی
سلام به استادان و فاضلان هند وایران !
استاد سید امیر حسن عابدی برجسته ترین شخصیت علمی زبان و ادب فارسی در هند بود. او در سال 1921 میلادی در دهکده ای که توابع شهر غازی پور هست چشم به جهان گشود. دکترعابدی پرورده استادانی برجسته بود که بیشتر آنها نابغه زمان خود بودند. در هند حامد حسین قادری، ملا یوسف، علامه رضی زنگی پوری، آیت الله ظفر الحسن، علامه ابن حسن، علامه علی نقی، مولانا صبغه الله، مولوی محمدعلی فرزند مفتی محمد عباس شوشتری و در ایران استاد بدیع الزمان فروزانفر، استاد ذبیح الله صفا، استاد عبد العظیم قریب، استاد سعید نفیسی، استاد معین و دیگران بودند. این استادان عمر گرانمایه شان همواره در تلاش بوده و این استادان پاسدار واقعی و دلسوز زبان و ادبیات فارسی بودند. بعد از سبکدوش شدن مسئولیت اداری یعنی پس از بازنشستگی مطالعات خود را ادامه می داد. اشتباه نیست اگر بگویم که تمام کتابخانه های شخصی و اداری هند را دیده بود و از کتابخانه های ترکیه، شوروی، بریتانیا و ایران و افغانستان هم بازدید کرده بود و از آن بهره برده بود. چندین متون فارسی کهن را تصحیح کرد و به زبان فارسی، اردو و انگلیسی مقاله ها نوشت که بنده خودم چندین جلد را گردآوری کرده ام. دو جلد انگلیسی است بنام
Indo- Persian Literature؛ یک جلد فارسی است به نام سیمای عابدی، یک جلد در زبان اردو است که مقالات عابدی است و دیگران نیز چندین جلد جمع آوری کرده اند. پس از وفات وی توسط خانه فرهنگ نیز مجموعه مقالات وی چاپ شده. پسران وی سهیل عابدی و جاوید عابدی برای بزرگداشت پدر خود انجمنی تاسیس کرده اند به نام پرفسور امیر حسن میموریل سوسایتی که هر سال در ماه دسامبر جلسه ای برگزار می شود. اولین جلسه در دانشگاه ذاکر حسین بود دومین جلسه با همکاری خانه فرهنگ ایران برگزار شد و استاد عرفان حبیب تاریخ دان سخنران بودند و سومین جلسه با همکاری مرکز میکروفیلم نور و خانه فرهنگ ایران در ماه دسامبر در سال گذشته برپا شد و خانم کیتروین بتلر از کینگ کالج لندن در باره ادبیات موسیقی هند سخنرانی پر مغز با اطلاعات دقیق ارائه داد. استاد عابدی را ما در هند بابای فارسی می گوییم. اگرچه او خود از این لقب راضی نبود و در جلسه ای گفت که شما پدر و مادر نتراشید، اهل مطالعه باشید . بسیار چیزهای گفتنی است اما وقت کم است.
دامان نگه تنگ و گُل حُسن تو بسیار
گلچین بهار تو ز دامان گله دارد
در پیام دکترکریم نجفی به این بزرگداشت آمده است : پروفسورعابدی تمام ویژگی هایی که شایسته یک استاد تمام بود را داشتند. تلاش علمی و تحقیق و ارایه مقاله و کتاب و سفرهای علمی تمام آن ها که منجر به اخذ جوایز ارزشمندی شد، نشان دهنده ی تلاش زائد الوصف ایشان بود. دقت در تلاش علمی برای دانش بیشترو اینکه حتی در مقام استادی از تلاش و کسب دانش دست برنداشتند. در دهلی که کلاس های بازآموزی زبان فارسی تشکیل می شد در کنار دانشجویان شرکت می کرد. بعصی نسخه های فارسی را که تصحیح می کردند اگر کلمه ای را متوجه نمی شدند از همه استادان سوال می کردند تا به معنای درستی برسند. این وسواس علمی را در کارشان داشتند و قانع نبودند با اینکه استاد تمام و استاد ممتاز دانشگاه علمی بودند دست از تلاش بردارند. روزی به دیدارشان در منزلشان رفتم. یک مقدار خوراکی هم به عنوان سوغاتی برایشان برده بودم. ایشان پرسیدند کتاب جدید برای من چه آوردی؟ استادی که عمرش را در تحقیق و مطالعه گذرانده بود راضی نبود و دوست داشت که اطلاعات بیشتری در این زمینه داشته باشد. در سمینارها نفر اولی بود که شرکت می کرد. حضورش تشویقی برای دانشجو بود و صبوری ایشان هم درس زندگی برای همه اساتید و دانشجویان بود. یکی دیگر از ویژگی های برجسته استاد محبت و صمیمیتی ایشان نسبت به شاگردانشان بود. و برای آن ها احترام خاصی قائل بود و برای تعالی و رشد آن ها تلاش می کرد و دنبال کارشان می رفت و همه شاگردانشان ایشان را مثل یک پدر دوست داشتند. و حتی استادانی که خودشان جایگاه ویژه ای داشتند مثل پروفسور اظهر دهلوی، شریف حسین قاسمی و پروفسور یوسف هم فوق العاده نسبت به استاد احترام ویژه داشتند. در خیلی از سفرها در راه سمینار زبان فارسی دور استاد مثل پروانه می چرخیدند و استاد آن ها را به اسم کوچک صدا می کرد و صمیمیت بسیار خوبی برقرار بود. یکی از چیزهایی که باعث شد پروفسور عابدی درقلب همه جا داشته باشد توجه به شاگرد پروری و تجلیل شاگردانش و رابطه مرید و مرادی بود که بین آن ها برقرار شده بود. آن چیزی که استاد را بزرگ کرد نگاه و توجهی بود که به شاگردانش داشت و شاگردانش هم مطیعش بودند و هرگز جلوتر از ایشان راه نمی رفتند.
و آقای دکترعلی نجفی اینگونه از استاد یاد کردند: زبان و ادب اردو مکمل زبان فارسی ست. خاطرات بسیاری را در هند دارم که انگیزه تاسیس موسسه میراث مشترک ایرانیان و شبه قاره هند شد. در یادبود پروفسور امیر حسن عابدی باید بگویم که ایشان شخصیت بزرگی بودند که فوت ایشان باعث تاثر همگان شد. و به اعتقاد بنده با آثار خوب و ارزشمندشان هنوز در قلب ما هستند. زمانی که در خانه فرهنگ به خدمت پدر می رفتم و استاد را می دیدم روحیه ی خیلی لطیف و مهربانی داشتند. ساده زیستی و آرامش ایشان همیشه برای ما درس بزرگی بود. اگر استادی روحیه عرفانی و اخلاقی نداشته باشد چیزی را در مسیر خود به سوی کمال کم دارد اما ایشان مصداق اشعاربسیاری از بزرگات زبان و ادبیات فارسی بودند و در حوزه علمی و اخلاقی با تربیت شاگردان ارزشمندی حق استادی خود را تمام کردند.
و خانم دکتر حسینی اذعان داشتند: استاد عابدی همیشه در تلاش علم سربود نه دنبال مال وجاه نه خانه نه ویلا فقط دانش و دانشوران را دوست می داشت. استاد عابدی اینقدر فروتن بود که دراین مورد بی نظیر بود شخصیت والایی داشت ازلحاظ نسب و منصب وعلم و دانش ولی هیچ موقع ندیدیم که غرور داشته باشد وقتی که به اداره می رسید انتظار ند اشت که دیگران سلام بگویند حتی بردوش خادمان دست می گذاشت و احوال پرسی می کرد همین بودکه در دل مردم جا داشت
در ادامه چند شعر و ماده تاریخ که در سوگ استاد عابدی سروده شده بود در گروه ارائه شد که از آن جمله می توان به ماده تاریخ دکتر قزوه که در ویژه نامه قند پارسی ویژه استاد عابدی در دهلی منتشر شده است در این زمینه اشاره کرد
نبــودش الفتــي بــا اهــلِ ســالوس
کـسي کـاو بـود بـا خورشـيدِ مـأنوس
کسي کاو سوخت عمري جـان خـود را
بـرون آمـد ز خـاکش بانـگ ققنـوس
کــسي کــه نکتـه هــاي فکـر بکـرش
نــشاندة علم را بــر تخـت طــاووس
کـسي کـاو بـود در شـبهـاي دهلـي
چـــراغ فارســـي را همچـــو فـــانوس
ســخن از کيـست؟ از پيـري خردمنـد
که فقـدانش بـود در جمـع محـسوس
کـسي کـه حکمـتش را شـور مــي داد
حکــــيم نامــــدار خطّــــة طــــوس
صــد و يــک بــار بــا تــسبيح گفــتم
" دريغـا عابـدي افسوس افــسوس"
۲۰۱۱ =۱۹۱۰+۱۰۱
دکتر نقی عباس کیفی با بزرگداشت نام و یاد استاد عابدی گفتند:
نام استاد عابدی برایم از جمله نامهایی است که از کودکی میشنیدم. ایشان پدرم (پروفسور سید حسن عباس) را خیلی دوست داشتند. پدرم مقالات فارسی استاد عابدی را گردآوری کرده است که جلد اول آن با مقدمه پدر و پیشگفتار مرحوم ایرج افشار در 1377ش از موقوفات دکتر محمود افشار تهران بچاپ رسید و جلد دوم و در دست انتشار قرار دارد. همچنین یک مجموعه مقالات اردو که حاوی حدودا 40 مقاله است همین سال انتشار خواهد یافت. من بار اول ایشان را در سال دوم لیسانسم (2007م.) در علیگر دیدم. افتتاحیه کنفرانس بود و ایشان از روی صحنه به من اشاره کردند که بیا... رفتم... گفتند پسر حسن عباس هستی؟ گفتم بله؛ گفت پس برو برایم چیپس بیار گرسنهام... این ملاقات اولم بود با ایشان. سپس من در 2008م. به دهلی منتقل شدم و هر باری که به خانه فرهنگ میرفتم اکثر ایشان را پیش دکتر خواجهپیری یا پیش دکتر قزوه میدیدم. یکی دو مرتبه در محضر ایشان شعر هم خواندم. چند مقاله ایشان را به فارسی ترجمه هم کردم (البته پس وفات شان). خیلی دوستم داشتند. کاش اندکی بیشتر می ماندند که ما لایق استفاده از حضور مبارک شان می شدیم.روحشان شاد و یادشان گرامی.
کلک رحمت هر تحرک کز پی غفران کند
آیتی از مغفرت در شان او مسطور باد
ایشان در ادامه به آثار دکتر عابدی اینگونه اشاره نمودند:
وکرم اروشی
Vikram Urvashi
تالیف کالیداس (قرن پنجم). نمایشنامه معروف کالیداس به سانسکریت. ترجمه به فارسی همراه با مقدمه مفصل درباره تاریخچه نمایشنامه در هند و سانسکریت. توسط شورای روابط فرهنگی هند دهلی در 1959م. منتشر شد.
گلزار حال و قمر معرفت
ترجمه فارسی پربوده چندرا اودی
Prabodh Chandrodya
به تصحیح دکتر تارا چند و استاد عابدی
انتشارات دانشگاه اسلامی علیگر، علیگر 1961م
مثنویات فانی کشمیری
از آثار دیگر استاد عابدی ست که شامل چهار مثنوی فانی است و در سال 1964م. در سری نگر انتشار یافت.
یوگ وششت
به تصحیح دکتر تارا چند و استاد عابدی. این کتاب حسب فرمایش شاهزاده دارا شکوه به فارسی ترجمه شده همراه با رساله سوال و جواب دارا شکوه و فتح علی قلندر
انتشارات دانشگاه اسلامی علیگر، 1968م.
مثنوی سوز و گداز از نوعی خوبوشانی، اثر دیگر از استاد عابدی ست که توسط بنیاد فرهنگ ایران در 1970م. منتشر شد
تذکره منتخب اللطایف
به کوشش استاد عابدی و جلالی ناینی، تهران 1971م.
داستان پدماوت اثری دیگر از استاد عابدی ست که بنیاد فرهنگ ایران آن را در 1972م منتشر کرده است
تاریخ سلاطین صفویه
پروفسور عابدی نسخه خطی آن را که مولف آن ناشناس است در حیدرآباد به دست آورده و بنیاد فرهنگ ایران آن را در 1973م. منتشر کرد.
پنچاکیانه
Panchakhyana
به تصحیح استاد عابدی و تارا چند. ترجمه فارسی «پنج تنتر».
انتشارات دانشگاه اسلامی علیگر، 1973م.
ضمیمه تغلق نامه امیر خسرو دهلوی از حیاتی گیلانی، به کوشش پروفسور عابدی و دکتر سید مقبول احمد، سرفراز قومی پریس لکهنو، 1975م.
ابوطالب کلیم کاشانی
اثری دیگر از استاد عابدی ست درباره احوال و آثار ابوطالب کلیم کاشانی، انجمن فارسی هند، دهلی، 1983م.
هندوستانی فارسی ادب
مجموعه مقالات استاد عابدی به اردو که توسط پروفسور شریف حسین قاسمی جمع آوری شده و توسط انجمن فارسی هند، دهلی در 1984م. منتشر شده است.
اثر دیگر استاد عصمت نامه است که توسط مرکز تحقیقات فارسی هند، دهلی نو، 1985م
مقالات عابدی (اردو)
مجموعه ای دیگر از مقالات اردوی استاد عابدی ست که توسط سید اطهر شیر گردآوری و توسط مرکز تحقیقات عربی و فارسی پتنا در 1991م منتشر شده است.
مهدی باقر خان اینگونه از استاد عابدی یاد نمودند: برپایی مراسم یادبود آن بزرگ مرد فارسی هند در قبال خدمات ارزنده ایشان اعترافی بیش نیست و ما همه مدیون تلاش های چنین بزرگوارانی هستیم که در راستای گسترش زبان، ادب و فرهنگ فارسی بسیار زحمت کشیدند تا این گنجینه ارزش های ناب به دست ما برسد و ما بتوانیم از آن صیانت کنیم. یاد استاد عابدی گرامی باد.
دکتر حداد عادل که از آغازجلسه حضور داشتند اینگونه از استاد عابدی یاد نمودند:
بنده هم این توفیق راداشتم که درسالهای طولانی درسفربه هند ویادرسفر استاد عابدی به ایران با ایشان دیدار وگفتگو داشته باشم.
استادعابدی درعلم سرآمد استادان فارسی هند بود ودراخلاق سرمشق همگان. مردی مثبت نگر وبسیارپرکار بود.
درواپسین سالهای عمر دو داغ جانسوز وپی درپی عروس پسرش ضربه سختی بردرخت وجوداوزد. یادم هست که این ماجرارا باچه اندوهی برای من تعریف می کرد.
او امیرکاروان فارسی دانان هند وپرچمدار زبان فارسی درهندبود. این شعر را که درپایان یکی از سخنرانیهایش درتهران خطاب به ایرانیان خواند به خاطر سپرده ام:
بهار دوستی ماخزان نمی گردد
گل همیشه بهار است آشنایی ما
روحش شاد ویادش گرامی باد.
اسد الله اسد از کشمیر هم مهمان برنامه بزرگداشت استاد عابدی بودند و گفتند: سلام بحضور همه استادان و یاران گروه ی هندیران، دلم خیلی شادمان که درین جمع شاعران، ادیبان و دانشوران وجودی دارم که از اساتید یگانه ی روزگار کم کم آگاهی یابم ، این گروه کماحقه برای فروغ وترویج زبان وادب دو خط کمر بسته ست و ما نو آموزگان را از آرایی مشک بیز وگرنمایه ی استادان فارسی واقف می سازند. استاد عابدی استادی یگانه ی روزگار ست که دلش پاک چون دل آسمانیان، روحش مکرم چون روح قدسیان،خویش چون خوی رحمانی، سلام به همه دوستداران و یاران عابدی که با نفس وقلم خود روابط هندیران را استوار گرداندند.
با یادداشتی از دکتر علیرضا قزوه در سوگ استاد عابدی این گزارش را به پایان می رسانیم ،با امید اینکه چراغ زبان فارسی در شبه قاره هند و در سراسر جهان همواره تابنده و پاینده باشد.
پيرمرد نورِ چشمِ ما بود.
اين را جلال در مرگ نيما نوشته بود و چه تلخ نوشته بود، آنقدر تلخ که در مرگ هر پيري ياد جلال ميافتادم و ياد نيما. جلال هنوز جوان بود که افتاد، مثل ميوهاي رسيده از درخت افتاد و خودش از قول پيرمردي طالقاني گفته بود که ميوه رسيده بر درخت نميماند. نيما امّا بيشتر پير شده بود، نيما هم مثل جلال از پختگي افتاد. پيرمرد قصّهي ما امّا حکايتش کمي تا قسمتي فرق ميکند. او افتاد و چه افتادني. از آن دست افتادن که برخاستنهاي بسيار را در پي داشت. از آنگونه رفتنهاي با حسرت. هنوز لبخندهاي پيرمرد قصّهي ما غروب نکرده است. هنوز خندههاي بچگانهي پيرمرد قصّة ما در گوشم ميپيچد و شعرخوانيهايش از شاعران سبک هندي و مکتب وقوع و بيشتر اين چند بيت کليم و با لهجهي قشنگ هندي که:
بدنامي حيات دو روزي نبود بيش
آن هم کليم با تو بگويم چسان گذشت
يک روز صرف بستن دل شد بهاين و آن
روز دگر بهکندن دل زين و آن گذشت
پيرمرد قصّهي ما بهاينجا که ميرسيد لبخند تلخ و قشنگي ميزد و ميگفت: حالا من در حال دل کندنم. تمام اين نزديک پنج سال که من استاد را در دهلي ميديدم استاد در حال دل کندن بود و بعد هم ميگفت نيرو نمانده است. نيروهاي استاد از جنسي ديگر بود و نيرو را با لهجهي خودش چه زيبا و متفاوت تلفّظ ميکرد. بشنو از ني مولانا را که شنيدهاي؟ «ني»اش را بچسبان به«رو»، بهمعناي رخ، ميشود «ني روي» استاد عابدي و باز ميگفت: من ديگر در حال دل کندنم.
من نام استاد امير حسن عابدي را بسيار شنيده بودم، اگرچه استاد را نديده بودم. در ايران بهمن گفته بودند عابدي باباي زبان فارسي هند است و پير جماعت استادان. روزي پيرمردي عصا زنان آمد تا رسيد بهدر اتاقم و سراغ رحمان کارمند قديمي مرکز را گرفت و دوستان گردش جمع شدند و نشاني مرا دادند که ايشان مدير جديد مرکز است و استاد در همان ديدار نخست از تاجالمآثر پرسيد و گفت: پس اين تاجالمآثر من چي شد؟ و کلّي گلايه کرد که چرا من از تاجالمآثرش بيخبرم. اين نخستين سلام و عليک صميمي استاد بود. ميدانستم اين يعني سلام ما از جنس ريا نيست، از جنس زحمت است و رنج. از جنس تحقيق است و عبادت. گفت چطور نميداني کتاب من کجاست؟ مدام ميگفت نکند گم شده باشد. راستش رحمان چيزي از تاجالمآثر بهمن نگفته بود. نگفته بود که کتاب استاد چندين سال در انتظار چاپ مانده بود. نگفته بود که چه دشواريهايي داشت اين کتاب و بسيار چيزهاي ديگر از عابدي را نگفته بود. استاد در همان روز نخست تلخ بود و کمي دلگير و لابد گمان ميکرد اين جواني که جاي نوهاش حساب ميشد با بيش از نيم قرن اختلاف سن، شايد نداند که عابدي کيست و تاجالمآثر چيست و نگراني پيرمرد از چه روست. من امّا همة اينها را ميدانستم و نميدانستم. استاد اندک اندک در دل من جا باز کرد و اندک اندک شيرين شد. مثل زيتون تلخ که کم کم شيرين ميشود. چند ماه نکشيد که تاجالمآثر با کمک دوستان از جمله آقاي دکتر نجفي چاپ شد، آن هم در هيأت و شمايلي زيبا تا بهانهاي باشد براي خندههاي بعدي استاد و زيتون ما هم کمي بيشتر شيرين شود. تا بهانهاي باشد براي آمدنهاي بعدي و عصا زدنهاي بعدي و سراغ گرفتنها و سلام و عليکها و محبّتها و نقل خاطرات و رقم خوردن چهارشنبههاي شيرين.
«انجمنهاي ادبي بيدل» که شکل گرفت استاد پاي ثابت انجمن ما شد. زودتر از همه ميآمد و مينشست و بلند بلند حال ما را ميپرسيد و ميگفت که «ني رو» نمانده است. ميگفت ديگر مزة غذاها و ميوهها را درک نميکند. بعد که امرود برايش پوست ميکندي ميگفت اين امرودها چقدر خوشمزه بود. پيرمرد ما را گرفته بود… تا يادم نرفته بگويم که پيرمرد قصّهي ما شهريار را هم ميشناخت و ديده بود و بهديدنش تا تبريز رفته بود و حکايتش را بارها برايم گفته بود. از کشيدنهاي شهريار هم با خنده گاه چيزکي ميگفت و اداي شهريار را هم با همان لهجة هندي زيبايش درميآورد. بعد ناگهان ميرفت به 50 سال قبل، بههمان روزهايي که من نبودم. بعد سراغ کساني را ميگرفت که دست کم چهل سال قبل مرده بودند. پيرمرد اين همه سال بيخبر از ايران نبود امّا آنقدر دوست و آشنا در ميان جماعت نويسنده و شاعر پيدا کرده بود که نام هر کسي را که ميبردي ميگفت او دوست من است. او حالا کجاست؟ و بعد ميديدي اين بنده خدا که پيرمرد از او حرف ميزند چند سال قبل از انقلاب بهرحمت خدا رفته است و باز فکر ميکردي که پيرمرد تو را گرفته است. پيرمرد همين بود که بود. با صفا و زلال و همه را حتّي کساني را که يکبار ديده بود دوست خود ميدانست. حتّي گاه آنهايي را که در تلويزيون ديده بود…
روزي از خاطراتش در ديدار با امام خميني(ره) ميگفت و ما خواستيم اين خاطره را ضبط تلويزيوني کنيم. برايمان جالب آمد ديدار پيرمرد قصّهي ما با امام. ايشان با همان آب و تاب ادامه ميدادند که بله ما خدمت حضرت امام خميني هم رسيديم و ايشان بزرگترين انسان قرن بودند. پرسيديم استاد در کجا شما خدمت امام مشرّف شديد؟ ميگفتند ما در هتل بوديم که ناگهان امام آمدند در تلويزيون و ما ايشان را زيارت کرديم. پيرمرد همين بود که بود. با همين زلالي و آن روز بهزور جلوي خندهام را گرفتم و ايشان در ادامهي مصاحبهاش از خيابانهاي تهران در زمان شاه ميگفت و از تعداد عرق فروشيها که چندين برابر کتابفروشيها بود. آن گفتگوها لابد هنوز هم هست و پيرمرد کم «ني رو»ي قصّهي ما با همان صداي گرم و بلند و با اشتياق و شور از انقلاب ايران و امام ميگفت و آن زيارت که اگرچه از تلويزيون بود امّا عين زيارت بود.
پيرمرد روزي با همان صداي بلند و با تحکّم تلفني بهمن گفت همين امروز ميآييد و همة مقالات مرا ميبريد. از رحمان پرسيدم چه خبر شده؟ ميگفت استاد هر وقت فکر ميکند حالش بد شده ميگويند بياييد مقالات مرا ببريد. ميگفت فقط هم ببريد بهمرکز تحقيقات. رازش را نفهميديم چرا. بيش از مرکز ما پاتوقش در دفتر خواجهپيري بود که بيشتر نازش را ميکشيد و برايش ميوههاي متنوّع فصل را ميخريد. روزي انبه و روزي ديگر شريفه و گاهي امرود و سيب و انگور. ميگفتند بيدل خوش خوراک بوده، امّا پيرمرد قصّهي ما خوش خوراک تر بود. خواجه ميپرسيد اين همه شريفهها را استاد بهتنهايي خوردي؟ و استاد ميخنديد و سر در لاک کتاب نسخة خطّي فرو ميبرد و بيتي ميخواند که:
عذر تقصيرات ما چندان که تقصيرات ما
پيرمرد ما را گرفته بود. تازه همان روز بهمن گفته بود که برو از خانهتان اگر سوهان قم و گز اصفهان داري بياور و بهخواجه هم چيزي نگو. خواجه رعايت مرض قند پيرمرد را ميکرد و غذاهايش را طوري تنظيم ميکرد که روغنش زياد نباشد و شيريني نداشته باشد و خلاصة کلّي ناز پيرمرد را ميخريد.
براي بردن مقالات پيرمرد عجله نکرديم چند روز بعد با ناراحتي و تحکّم بيشتري آمد و گفت مگر نگفتم بياييد مقالات را ببريد. من دارم دل ميکنم از اينها و باز شعر بدنامي حيات دو روزي نبود بيش را خواند و رفت.
پيرمرد را دعوت کرده بودند تهران و جايزهاي معادل 6 هزار يورو بهاو اختصاص داده بودند. بهگمانم جايزة فارابي را برده بود، براي خدماتش بهزبان فارسي. نميتوانست بهسفر برود. بهتهران که رفتم سراغ جايزهاش را گرفتم تا برايش بهدهلي بياورم تا در اوّلين انجمن ادبي بيدل بهاو هديه کنيم. چند روزي دوندگي داشت و يکبار حتّي از پرواز هم ماندم تا با دست پر برگشتم بههند، تا پيرمرد قصّهي ما خوشحالتر شود و آن زيتون کمي شيرينتر.
اين سالهاي آخر پيرمرد بهسفر نميرفت، تنها سفرش همين فاصله چند کيلومتري از وَسَنْت کُنج دهلي ـ خانهاش ـ تا اطراف اينديا گيت ـ خانة فرهنگ ايران ـ بود و آمدن بهمرکز ما و مرکز ميکروفيلم نور که خانهي دومش بود. بهدانشگاه دهلي هم ميرفت، گهگاهي براي سميناري و دستش را ميگرفتند و خودش نيز دست عصايش را ميگرفت و ميآمد بالا و نوبت سخن گفتنش که ميرسيد باز «ني رو» ميگرفت و امّا خيلي زود اين نيرو ته ميکشيد و خسته که ميشد بيتکلّف ميگفت ديگر خسته شدم. نميتوانم. «ني رو» نمانده است.
پيرمرد اين همه سال اين همه راه آمده بود. اين همه راه را عصا زده بود. با پاي پياده اين شهر و آن شهر، اين روستا و آن روستا، اين مسجد و آن خانقاه، در قطارهاي درجه دو و درجه سه با مردمان عادي نشست و برخاست کرده بود و از ياد نبرده بود که با دربان دانشگاه همان قدر دوست باشد که با رييس آن و بههمه سلام کند. اين همان پيرمرد بود که اگر در دست دادن بهاو کمي هوشيار نبودي دستت را ميبوسيد. پيرمرد دلش دريا بود. بزرگ بود و از اهالي امروز و ديروز بود. همه را ميشناخت. نسب شناس بزرگي هم بود و نسبش بهخاندان علم و فقاهت و سيادت ميرسيد. نسبش بهدرياها و سبزهزاران و بيدبنهاي پير جنگلها ميرسيد. نسبش بهگلهايي ميرسيد که عطرش تو را مدهوش ميکرد. بيريا بود پيرمرد. ساده بود و صميمي با همه. حرف دلش را ميزد. از قيد و بند و تعلّقات رها بود. خودش بود و تمام عشق و علاقهاش علم بود و نسخهي خطّي بود و تحقيق بود و خاطره بود و خنده بود و غمهايي که لابد هيچ وقت بههيچ کس بروز نداد و فخري که نفروخت، که من کهام و از کدام دودمانم. از دودمان سادگي و عشق بود پيرمرد. ميگفت حالا اميد من بهاين جوانهاست و اشاره ميکرد بهدو پيرمردي که عصا در دست داشتند و گرد پيري بر رويشان نشسته بود و هردو شاگردان او بودند و هردو حالا بازنشسته دانشگاه شده بودند. جوانهاي پيرمرد استاد اظهر و استاد يوسف بودند!
سه سال گذشت و انجمنهاي ادبي ماهانه بيدل از شمارة نخست تا سي و چندم را استاد عصا زد و آمد و رفت و هر بار حرفي و خاطرهاي و چيزي گفت و اين اواخر بيشتر سکوت ميکرد و دست تکان ميداد و ميخنديد و ميگفت آمدهام چيزي بياموزم. ميگفت حيف که «ني رو» نمانده است. راست ميگفت. پيري بيرحمانه بهجانش افتاده بود. خاطرهاش را و حافظهاش را داشت از دست ميداد. گاهي يادش ميرفت چه ميگويد، امّا هنوز دندانهايش سالم بود و از خودش بود و چشمهايش بيمدد لنز و عينک با خطوط فارسي و انگليسي و اردو بهمهرباني سخن ميگفت. هر بار که بهسراغش ميرفتي در دوران نقاهتش در خانه نگاه از کتاب برنميداشت. ميگفت امروز براي من چه کتابي آورده ايد؟
بار آخر با نجفي و خواجه پيري بهديدارش رفتيم. پاهايش باد کرده بود و آرامش نداشت. ميگفت چند روز است از درد نخوابيده. بهگمانم چند روزي بود که کتابي نخوانده بود و ناراحتياش لابد از همين رو بود، آرام سر در گوشش گذاشتم و چند بيت شعري را که هميشه برايم ميخواند از کليم و طالب و ديگران برايش خواندم:
ز غارت چمنم بر بهار منّتهاست…
و گفتم بقيهاش چه بود استاد؟
گفت اين از طالب است. گفت طالب جوان مُرد.
بعد تنها اين مصراع را خواندم:
شکر نعمتهاي تو چندان که نعمتهاي تو
و پيرمرد سرذوق آمد و خواند:
عذر تقصيرات ما چندان که تقصيرات ما…
گفتم اين بيت از کيست؟ يادش نيامد. نگاه کرد و خنديد و گفت تتمّهي ديوان خاقاني چي شد؟
بعد هم يک روز خبر را شنيدم و ياد جلال افتادم و ياد نيما و ياد پيرمرد قصّه ما که نيما را در خانهاش در تهران ديده بود و ياد گزهاي اصفهان و سوهان قم و خاطرات پيرمرد در تلويزيون از ملاقاتش با امام و ياد تاجالمآثري که چاپ شد و تتمّهي خاقانييي که چاپ نشد. ياد مقالاتي که ماند تا اين روزها که کم کم دارد چاپ ميشود و پيرمرد قصّهي ما که تا هنوز دارد ميخندد و با صداي بلند برايم شعر ميخواند و ميگويد:
عذر تقصيرات ما چندان که تقصيرات ما
پيرمرد با رفتنش بدجور حال همه را گرفت. حالا بعضي از صبحها که از جلوي مرکز ميکروفيلم نور ميگذرم دستم را دراز ميکنم تا دستم را مثل پيرمرد بگيرند و ميروم مينشينم درست بر روي همان مبلي که استاد مينشست و خواجه طبق معمول سفارش چاي ميدهد و از حالم ميپرسد و من هم بياختيار ميگويم: خوب نيستم، «ني رو» نمانده است. واقعاً هم بيپيرمرد نيرو نمانده است. پيرمرد بهقول جلال، نور چشم ما بود.
گفتنی است در این بزرگداشت از ویژه برنامه رادیویی شب استاد شادروان سید امیر حسن عابدی - بابای فارسی رونمایی شد.
تهیه و تدوین محمدحسینی باغسنگانی
راوی: بهروز رضوی | گوینده نام ها: مرضیه فرمانی
با مشارکت و همراهی:
دکتر علیرضا قزوه | دکتر علی دهگاهی | دکتر اکبر شاه | دکترفاطمه بلقیس حسینی | دکتر شریف حسین قاسمی | دکتر محمود عالیم | دکتر جهانگیر اقبال همراه با صداهایی از استاد عابدی
این برنامه از سلسله برنامه های تخصصی ویژه شب شاعر و شب استاد در رادیو هندیران است.
تاریخ ارسال خبر :
1398/4/25 در ساعت : 18:7:34
تعداد مشاهده این خبر :
219