ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



فزت و رب الکعبه


غدیر



جریان گرفته درهیجان عشق ، قطره به قطره جام غدیری که



می جوشد ازمیان دل تاریخ، بیعت دهد به دست امیری که



مانند او، ندیده زمان هرگز! او ومقام ونام ونشان، هرگز!



در بیست وپنج آینه ، تصویرش ،  مظلوم وار مثل اسیری که



از جان خویش تاب وتوان برده است ، کوفه میان ظلمت خود مرده است



بغضی نهفته، باز گره خورده است ، در  تارو پود فرش حصیری که....



هر چند دست آینه ها ، سرد است ،دنیای کوفه ، بستر نامرد است



اما هنوز درغزل محراب ، خون می چکد ز پنجه ی تیری که....



تا چشم های پنجره وا می شد ، مهتاب کوفه غرق دعا می شد



حالا بدون سفره ی عدل او ، دنیا شبیه مرد فقیری که....



خورشید مانده در غم خود تنها ، چشمش به راه کوچه ی فردا تا



گردن زند قبیله ی ظلمت را ، شمشیر یکه تاز دلیری که....



دنیا هنوز قصه ی عاشوراست ، تیغ وسنان ومشک وعلم بر جاست



تا چشم های منتظر ومحروم ، روشن شود به ماه منیری که....


کلمات کلیدی این مطلب :  فزت ، و ، رب ، الکعبه ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/17 در ساعت : 22:49:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  905


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجتبی اصغری فرزقی
1391/5/18 در ساعت : 5:43:31
کار زیبای شما را خواندم



موفق باشید
ممنونم جناب فرزقی از حسن نظر ..و التماس دعا..
بازدید امروز : 5,562 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,226,769
logo-samandehi