ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



در آرزوی فروردین
«در آرزوی فروردین...»
 
لحظه ای از دست و بالم وامکن این بند را
با نگاهی ساده، محکم تر کن، این پیوند را
 
بگسل از بازوی جان زنجیرهای وَهم را
دور کن از ذهن خود پیوسته چون و چند را
 
وقت خود را، در هوای شعر و باران بگذران
هیچ گاه از خود نگردانی جدا، این پند را!
 
محو آن باغم، به امّیدی که از هر شاخه اش
در تماشایی بچینم غنچه ی لبخند را!
 
صبح فروردین چشمت را دریغ از من مدار
تا کجا باید ببینم این همه اسفند را ؟!
 
تا جدا سازند از هم دست هامان را، مدام 
می زنند اهریمنان در شهر، صد ترفند را
 
در شب دلگیرِ نَرماشیر، در آن سال ها
دیده ام از اسبِ خود افتاده، خان زند را
 
فتنه ی ضحاک را، یک روز، در هم بشکنم 
با فریدون طی کنم، بی زورقی، اروند را
 
سر به طغیان می گذارم بخت خود را، تامگر
از خودم راضی کنم این جانِ ناخرسند را!
 
عشق، پشتیبان من تا هست، این هنگامه را
می کَشم بر دوش خود با اشتیاق الوند را!
 
دست خالی مانده ام هرچند در این روزها
پیشکش آورده ام این عشقِ وَرجاوند را!
 
*نَرماشیر: از شهرهای استان کرمان است،  شهری  است که در آن جا، مزدوران آغا محمد خان، شبانه، اسب لطفعلی خان، شاهزاده دلاور زند را، پی می کنند و این شاهزاده را دستگیر می کنند و سرانجام آغا محمد خان قاجار اورا ناجوانمردانه می کشد.
*ورجاوند:  ارجمند، ارزشمند و برازنده.  بهرام ورجاوند، نخستین موعود و از چهره های اسطوره ای در آیین زردشتی، پس از جنگ های گوناگون، ایران را از همۀ بدی ها می رهاند و آباد می کند.
 
کلمات کلیدی این مطلب :  دست و بال ، غنجه ، ضحاک ، هنگامه ، طغیان ، اروند ،


   تاریخ ارسال  :   1404/8/1 در ساعت : 8:55:41   |  تعداد مشاهده این شعر :  15


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 8,048 | بازدید دیروز : 23,953 | بازدید کل : 126,238,136
logo-samandehi