تکرار میشوی همه جا در خیال من
	از من گرفته فکر تو هر لحظه حال من
	 
	از هر طرف که رفتم از آنجا گذشتهای
	اینگونه شهر، پُر شده از قیل و قال من
	 
	هر شب دوباره داغ مرا تازه میکنی
	در خواب هم نیامدهای اِی محال من
	 
	از خاکم و به خاکِ سیه مینشانیام
	یکدم نداده زلف سیاهت مجالِ من
	 
	دردست؟! میکِشم...، غم و خونست؟! میخورم
	در هر نفس نبوده جز این اشتغال من
	 
	حیران شدم، از آینه هم چاره خواستم
	حیرانتر از من آینه پُرسد سوال من
	 
	خاکسترم به چهره ولی در دل آتشم
	تا میدمد هوای تو در اشتعال من
	 
	شعریست بر صحیفهی جانم به خط عشق
	با ترجُمان درد بخوان شرح فال من
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1404/8/13   در ساعت   :    2:37:1
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
8
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.