با سر انگشت خیالم پنجه بر در میزنم 
	پنجه بر دیوار  دل یکبار دیگر میزنم
	تا که باز آید هوای عشق  در رگهای من
	 
	چون نشستم کنج خلوت لول و مست
	آمد از سوی خدا صوت  الست
	بوی مستی داد  بر دنیای من
	 
	جام می را سر کشیدم با طرب
	خلسه ای  رخ داد و  حالی  بلعجب
	روشن از او شد ،همه دنیای من
	 
	 
	 
	روح شد صوفی و من صافی شدم
	ذره شد جانم و من کافی شدم
	شور شد پر نور شد  شبهای من 
	 
	من به چشمانم خدا را دیده ام
	در بقا  شور فنا را دیده ام
	من مقــّرب گشتم ، او همپاي من
	 
	من گذشتم از خود م تا او شدم
	پشت خم کردم و بر زانو شدم
	ذکر یا هو شد  همه اعضای من 
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1391/2/21   در ساعت   :    18:19:5
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
960
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.