قطار میرود به سوی مقصدی که ناکجاست
قطار میرود ... همان که حامل من و شماست
اگر همه مسیرهای شهر راه آهنی است
قطار را ببر به سمت جاده ای که از طلاست
بلیط ها اگر چه کنترل نمیشوند ظاهرا
در ایستگاه آخرین چه گیت ها که پا بجاست
به انحراف رفته ایم ای مسافران زندگی
خطا ز تک تک من و شما ... خطا ز ماست
به سیل سنگ ریزه ها هجوم گر نمیبری
بدان حساب کوپه، کوپه های این ترن جداست
همیشه ریز علی به داد ریل ها نمیرسد
خطر دوباره نقش اصلی تمام قصه هاست
در این سفر حساب هر که پاک ... منتظر تر است
بلی ... زمان ایستادن قطار با خداست
**********
بوته های بابونه
جنگل های افرا
برج های فرانفورک
و ویلاهای هامبورگ
حتی هوای پاک هالبر اشتاد
با آن
باران بهاری و روحبخشش را
با دود اگزوز موتورهای صد و بیست و پنج
عوض نمیکنم
وقتی که مرا برای شنیدن صدای حاجی
به شاه عبدالعظیم میبرند ...
هالبر اشتاد 4 اردیبهشت
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/8 در ساعت : 3:50:15
| تعداد مشاهده این شعر :
9619
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.