عشق با شرکت دو چشمانت ...
من که اینجا نشسته ام او کو؟
من که می میرم عاقبت بی او
جنب خورشید خیمه ای برپاست
شاعری برده پا فرو در جو ...
می نشینیم خوش که ماه رسد
غم که با شب درآید از گیسو
کرم شبتاب نیست، زخم من است
آنچه از دور می زند سوسو ...
قرنها انتظار پایان یافت
آمدی از هزاره ی ابرو
عشق با شرکت دو چشمانت
وحده لاشریک الا هو ...
تاریخ ارسال :
1394/4/25 در ساعت : 20:23:15
| تعداد مشاهده این شعر :
711
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.