آهي اگر برآمده، از جان كيستي؟
اشكي اگر چكيده، زچشمان كيستي؟
اي سرخپوش شعلهور شهر آسمان
اي آفتاب سينة سوزان كيستي؟
آتش به دست ميگذري سرخ روي من
با من بگو كه مجمرهگردان كيستي؟
هر شب پس از غروب كجا ميروي به خواب؟
معلوم هست شمع شبستان كيستي؟!
ما را كه در غريبي شب، ترك ميكني
صبحآفرين شام غريبان كيستي؟
ديريست با شتاب از اين كوچه ميروي
امّا كسي نديده كه مهمان كيستي؟
زيباي دلفريب! فريباي نازنين!
دنيا از آن توست، تو از آن كيستي؟
فعلا خداحافظ که به شوق خادمی روضه ی پسر فاطمه ع راهی شدیم