
سه عاشقانه
من هستم و پادشاهی چشمانت
با خنده ی صبحگاهی چشمانت
هر روز نماز تازه ای می خوانم
در مسجد بین راهی چشمانت

چه زیبا روبرویم غرق لبخند
مرا کرده به لب های خودش بند
دلم هی آب شد، چک چک چک افتاد
به روی عکس های چند در چند

یک چهره ی بیقرار دستت داده
دنیایی از انتظار دستت داده
سیگار به لب، قدم زدن در کوچه...
عاشق شدن تو کار دستت داده
سروده شده در تابستان 1391
http://eleven.persianblog.ir