تو آمده ای ... !
به امام منتظر ، حضرت موعود ( عج ) :
تو آمده ای ... !

1
تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟!
بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟!
در دست تو ذوالفقار و چشمت بر راه
والعصر ! که تو منتظری ، ما اما ... ؟!
2
تقصیر تو چیست ، این که شب ظلمانی ست ؟
سیمای خجسته ی سحر پیدا نیست ؟
تو آمده ای و صحنه خالی از ماست
تو حاضری و غیبت ما طولانی ست !
3
گر منتظریم ، پس چرا ... ؟ شرمنده !
همواره نشسته ایم تا ... ؟ شرمنده !
در جمعه عزیز ! عاشقی تعطیل ست
یک روز دگر قرار ما ، شرمنده !
4
غرقیم در اختلاس ، می آیی تو ؟!
با این همه لیس و لاس ، می آیی تو ؟!
ابلیس و دوباره فصل خرما چینی
ای مرد خدا شناس ! می آیی تو ؟!
5
تا در هوس مقام و ویلایی تو
در عرصه ی اختلاس ، یکتایی تو
میلی به ظهور « او » نداری ، زیرا
در غیبت او ، جناب آقایی تو !
6
هر روز ز روز پیش ، وضعت بهتر
هستی تو جناب ِ « حاج آقا زرگر »
تو منتظر ظهور آقایی ... ؟! نه
تو منتظری « طلا » رود بالاتر !
7
وقتی که تمام کارمان خمیازه ست
در روی زمین ، شعارمان خمیازه ست
امید ظهور روشنی بیهوده ست
تا معنی انتظارمان خمیازه ست !
8
ما منتظران رخوت و تردیدیم
در پیله ی تن ، به عافیت پیچیدیم
بی معرفتی از این عیان تر مولا ؟
گفتیم « بیا » و جمعه ها خوابیدیم !
9
در آینه شکل ظلمت قابیلیم
چون تشنه ی خون حضرت هابیلیم
یک روز دگر ظهور کن آقا جان
چون جمعه عزیز ، کلهم تعطیلیم !
10
احوال زمین بد است ، ما را دریاب
این خاک پر از َدد است ، ما را دریاب
تقدیر زمین دوباره در دستان ِ
اهریمن ُمرتد است ، ما را دریاب
11
پیشانی خاک ، از ستم ، پر چین ست
از بارش فتنه ، روح او چرکین ست
احوال زمین َبد ست ، می دانی تو
ای حضرت آسمان ! زمین غمگین ست
12
این عصر دغل ، که رو به پستی دارد
چون کهنه عرب ، هوای مستی دارد
در حسرت صبح صادق فردا نیست
پیداست خیال شب پرستی دارد !
13
یک قطعه ز آسمان ندارم ، افسوس !
از نور شما نشان ندارم ، افسوس !
اصرار نمی کنم بیایی ، زیرا
جز غصه ی آب و نان ندارم ، افسوس !
14
باید که در عاشقی مصمم باشیم
تا لایق فهم اسم اعظم باشیم
وقتی تو ظهور می کنی ، وقتی که ...
بی پرده بگو عزیز : « آدم باشیم »
15
اوضاع زمانه را ببین ، آقا جان !
ُخناق گرفته این زمین ، آقا جان !
احوال زمین بد ست ، بدتر از بد
عرض دگری نیست ، همین ، آقا جان !