گامی دیگر در مسیر عاشورا.
برعکس روز واقعه شد روز سرنوشت
دستی قلم وَ خونی مرکب شد ونوشت
خطی به امتداد تمام جها ن کشید
یک خط سبزِ سبز درآن سرو لا له کِشت
سرتا سرش چراغ وعلا ئم گذا شتند
هفتا دو دو مهندس ومعما ر تا بهشت
ازکربلا گذ شته به افلا ک پُل زدند
با خونِ جان ودیده ودل خشت، خشت ،خشت
آنگونه ای که دشت پُرا زماه وماه شد
لکن ندید کوری چشمان بد کُنشت
آری سفید «می نشود» خیمه ی سیا ه
رنگی که با سرشتۀ قا بیل شد سرشت
اصلأ مشخص است قضیه بدون شرح
زیبا بدون آینه زیبا ست زشت ، زشت
.........................................................................................................
ای وای بردلی که برا وکه براوکا رگرنشد بهتر بگم نشد که نشد « خاک زر نشد»
محمد حسن حسین زاده _دوازدهم محرم 93/8/15