نیست در شهر کسی چون توسخن نغز سراید
گذر از پوست کند جلوه ای از مغز نماید
بزند بانگ انالحق،حق مظلوم ستاند
ظالمان را همه بر خاک مذلّت بنشاند
در تزویر ببندد در میخانه گشاید
جامه زهد و ریا کنده و زنُار نماید
واعظ شهر چو منعش کند از کار سیاست
گوید اسلام بود نقطه ی پرگار سیاست
چو برفتی ز بر ما که ز دل عقده گشاید
تا بدان روز که مولای تو مهدی(عج) ز در آید
صبر بسیار بباید فلک پیر نماید
((تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید))
تهران-1368/04/13