گفتی ببند دفتر این التماس را...
چشمان ِ هیز و خیره سر ناسپاس را
پس کوچه های خسته ، شهید عبور توست
از من نگیر تاب و تب ِ بوی یاس را
ابیات چشم های تو را شعر کرده ام
بر من ببخش خیرگی ِ بی هراس را
ای پستی و بلندی تبریز تا شمال
درگیر راه عشق نکن بی هواس را
در این شب سیاه و افول ستاره ها
مهتاب من بخواب مبر انعکاس را
آه ای غروب ممتد ِ غمگین و نا بجا ...
نفرست پیش من صورِ ناشناس را
ای نور دور دست که خلوت گزیده ای
روشن کن آستانه ی پشت تراس را
چون می پرستمت به خدا از ته دلم
با من بمان و ول نکن این آس وپاس را
م- شوریده 16/2/1390
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:27:23
| تعداد مشاهده این شعر :
1049
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.