گفتی ببند دفتر این التماس را...
	چشمان ِ هیز و خیره سر ناسپاس را
	پس کوچه های خسته ، شهید عبور توست
	از من  نگیر تاب و تب ِ بوی یاس را
	ابیات چشم های تو را شعر کرده ام
	بر من ببخش خیرگی ِ بی هراس را
	ای پستی و بلندی تبریز تا شمال
	درگیر راه عشق نکن بی هواس را
	در این شب سیاه و افول ستاره ها
	مهتاب من بخواب مبر انعکاس را
	آه ای غروب ممتد ِ غمگین و نا بجا ...
	نفرست پیش من صورِ ناشناس را
	ای نور دور دست که خلوت گزیده ای
	روشن کن آستانه ی پشت تراس را
	چون می پرستمت به خدا از ته دلم
	با من بمان و ول نکن این آس وپاس را
	 
	م- شوریده 16/2/1390
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/3/4   در ساعت   :    5:27:23
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1077
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.