شکستی حرمت دل را کجا رفت آن وفاداری
چه شد آیین عشقی را که می گفتی بپا داری
به کیش و رسمتان گر دل شکستن اول کار است
نمی بینم سرانجامی بدین آیین دلداری
اگر عاشق شوی باید بدانی عشقبازی را
که این وادی عمل خواهد نه وعده ، قول و گفتاری
بر این راه پُر آب آخر قدم خواهی چو بگذاری
بدان جز ایزد منان نداری تو نگهداری
گرت پندی ز من گیری شنو با گوش جان اکنون
که بزم عشق می خواهد چو مجنونی کشد خواری
امیرا با که میگویی تو راز عشقبازی چون
بخواهی گوشه ای گویی ز کف دادی تو بیداری
به جنگ دل شده اکنون سپاه نفس آماده
به این ارتش تو می خواهی چو فرهاد جلوداری
کلمات کلیدی این مطلب :
حرمت ،
دل ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/9 در ساعت : 18:6:5
| تعداد مشاهده این شعر :
854
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.