بطن سروده هایم , از درد انعکاس است
غم با دلم عَجین و , همواره در تماس است
این درد واژه هارا , از خواب رانده اما!!!
در پیش چشم خَلقی , پیوسته ناشناس است
خَلقی که واژه ی رحم , نزدش غریب و مبهم
با حیله یا به نیرنگ , در فکر اسکناس است
همٌیشه شیشه در دست , دنبال خون مردم
ظاهر فریب اما , در کار اختلاس است
طفلی گرسنه آنجا , سَر روی خاک دارد
اینجا برای کاری , مردی در التماس است
جایی دگر ولیکن , در شکل آدمیزاد
با حیف و میل و اسراف , دیوی پی کلاس است
این بی عدالتیها , بر لب رسانده جانم
شاید ستون خلقت , از بیخ و بن قِناس است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/23 در ساعت : 18:30:4
| تعداد مشاهده این شعر :
979
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.