من، قصه ی درد این حوالی هستم
سرخورده ی یک عشق خیالی هستم
هرچند که دل به باد دادم، اما
دلخوش به همین سینه ی خالی هستم !
***
بر روی لبم، قصه ی سرما، یخ زد
ها کردم اگر، در دهنم "ها" یخ زد
بر سنگ مزارم بنویسید : " تگرگ "
( شب بود و در انتظار فردا، یخ زد )
***
به استاد خلیل عمرانی و دنیای بزرگش
خود را به زر و مقام، نفروخته ای
آزادگی و مرام، نفروخته ای
شاعر شده ای که درد را بنویسی
تو، واژه به نان و نام، نفروخته ای
***
خندیدی
دو پلنگ سرزنده
در ماه رقصیدند
و من
به این فکر کردم
که
پلنگها
زودتر از
انسان
ماه را
تسخیر کرده اند !
www.2chatr.blogfa.com