
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینه ی آیینه را می شد سپر دیوار و در
زخم بود و شعله ای ، بال هما آتش گرفت
ز آشیان سوخته دارد خبر دیوار و در
گرد بادی بود و توفان "قاف" را در بر گرفت
ریخت از سیمرغ خونین بال ، پر ، دیوار و در
خانه ی وحی پیمبر ، در بلا پیچید و شد
باغ پرپر،سرو زخمی ، نوحه گر ، دیوار و در
در نفس های کویر کینه زادان ،کس نبود
کوثر جوشنده را یاور ، مگر دیوار و در
دختر پیغمبر و تدفین پنهانی به شب ؟!
وای بر امت ، کند لب وا اگر دیوار و در !
حیرتی دارم من از صبری که بر حیدر گذشت
ذوالفقار آرام بود و شعله ور ، دیوار و در
استخوانی در گلو ، خاری به چشم ، آتش به جان
ناله ها در چاه گاهی ، گاه بر دیوار و در
گریه ی پنهان حیدر از نفاقی آشکار
شاهد سوز علی شب تا سحر ، دیوار و در
از فدک تا کربلا یک خط طغیان بیش نیست
سوخت آن جا خیمه ، این جا را شرر ، دیوار و در