ماه شعبان شد و نوبت به می ناب رسید
وقت شادی دل حضرت ارباب رسید
آنکه چشمان سیاهش ز همان روز نخست
کششی داشت به سجاده و محراب رسید
آن که پیش پدرش شمس گدایی می کرد
آنکه می ریخت به شب یکسره مهتاب رسید
گریه اش گشت از آن لحظه ی سختی آغاز
که ز دستان پدر بر لب او آب رسید
قصه ی کرب و بلا را ز ازل می دانست
قحطی آب و وفا را ز ازل می دانست
آری! ای خوب تر از خوب علی بن حسین
پسر حضرت محبوب! علی بن حسین
تو روایتگر صحرای جنون خواهی شد
راوی دشت پر آشوب علی بن حسین
پیش چشم تو به لبهای پدر... ابن زیاد...
می زند خنده کنان چوب... علی بن حسین
کربلا...کوفه...سپس شام...چه رنجی باید
بکشی... وارث ایوب! علی بن حسین
آمدی ! تا که پیام آور ایثار شوی
در غم و رنج و بلا یکسره تکرار شوی
آمدی تا بدمد صبح ز پیشانی تو
ماه و خورشید بیایند به مهمانی تو
قسمت چشم تو این بود که تا آخر عمر
دم به دم تر شود از حالت بارانی تو
وای از آن لحظه ی نابی که دعا می خوانی
از نماز تو و آن سجده ی طولانی تو
بابی انت و امی ...به فدایت جانم
من به قربان تو و آن رگ ایرانی تو
ما همه دور سرت...دور سرت می گردیم
بال و پر سوخته ای؟ بال و پرت می گردیم
ما به شوق تو پر از حس حیاتیم آقا
سخت مدیون تو تا روز وفاتیم آقا
گرچه طوفان بلا از همه سو می تازد
تو ضمانت بکنی اهل نجاتیم آقا
ما فقط عشق تو را توشه ی رفتن کردیم
اینچنین است که غرق حسناتیم آقا
پدرت کشته ی اشک است خودت می دانی
ما همه کشته ی شاه عبراتیم آقا
چه شود مست شوم دم به دم از باده ی تو
راضی ام من به نخی سبز ز سجاده ی تو
ای امامی که نفس های تو دشمن کوب است
دشمنت تا به ابد پیش خدا مغضوب است
فکر کردند اگر پای تو را می بندند
خلق باور بکند آل علی مغلوب است!
ابن مرجانه نفمهمید چه فرقی دارد...
با تو که مادرت از روز ازل محجوب است
تو و زنجیر ؟ عجب وصلت ناهمگونی!
عقل ِ این قوم خدایا چه قَدَر معیوب است؟
خطبه ات زیر و زبر کرد بساط شب را
کرد آرام دل غمزده ی زینب را
با علی! حضرت سجاد! به مویت سوگند
به مه روی اباالفضل عمویت سوگند
به نمازی که تو را شهره ی عالم کرده
به شفابخشی دریای وضویت سوگند
به همان خاک غریبی که بقیع اش خوانند
به همان غربت طولانی کوی ات سوگند
و به آن بغض که هر قدر که می باریدی
باز هم بود در آن کنج گلویت سوگند
ما دل و دیده به دریای غمت می بازیم
ما به صبرت ز ازل تا به ابد می نازیم
تو از آنروز که از وادی غم! برگشتی
سوختی...شعله زدی...درد مسلَّم گشتی
سرو بودی که پس از حادثه ی عاشورا
در غم سروترین سرو جهان خم گشتی
زخم های تو ولی مانع تکلیف نشد
با همان زخم برای همه مرهم گشتی
زهر دادند به تو...رفتی و ملحق به همان
شهدای دهمین روز محرم گشتی
صبح می آید و شب عازم و من بیدارم
با دعاهای تو من حال عجیبی دارم