در مي زند، تق...تق... بيا، واكن، منم، غزل !
در مي زند، تق...تق... بيا، واكن، منم، غزل !
سرمي گذارد باز روي دامنم، غزل
آمد؛ مرا به سمت سبز باغ مي برد
دستش كه پيچك مي شود بر گردنم، غزل
#
وقتي كه مي آيي؛ پرم ازعشق، نازنين
سرشار اسپند و رز و آويشنم، غزل
موج تو دريا مي كند مرداب روح را
سر مي كشد حس غريبي در تنم، غزل
حسي شبيه عشق بازي، شعر و شعر و شعر
مي بارد از سر تا سر پيراهنم، غزل !
##
اما دوباره مي رود، آرام، ناگهان
آتش مياندازد ميان خرمنم، غزل
هرشب، مرا هي مي كشد، هي زنده مي كند
هر شب، چه غوغا مي كند در شيونم،غزل !
###
بيچاره هر چه شاعر و نفرين به هرچه شعر
بيچاره من، من از تو كي دل مي كنم، غزل؟!
تهران- پاییز 85
www.2chatr.blogfa.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/21 در ساعت : 7:17:19
| تعداد مشاهده این شعر :
1130
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.