باسلام وادب واحترام/من شعرهای شما را همیشه دنبال می کنم . احساس شاعرانه ای منحصر به خوددارند ، باواقعیتی که بارنگ شعر نقاشی می شوند و پیش چشم خوانندگان به معرض نمایش درمی آیند . امایک جسارت :
بکاربردن حروف اضافه فراوان لطمه شدیدی به کارهایتان زده است و قدری دراین مورد تامل کنید .
مثلا: به کنج یک اطاق : (به) و (یک ) کاملا اضافی ست
به كنج يك اتاق
مثلا این چهارمصراع اصلا معنا ندارند و تصویرشان اصلا زیبا نیست و ضربه ی بعدی به شعر زده است : بیت (پشت پا برکاراین دنیازده) اصلا معناندارد و فقط برای جورشدن شعرآورده اید
پير مردي با دوچرخه در ميان برفها،
پشت پا بر كار اين دنيا زده
زير لب از عشق ميخواند ولي،
عــــــــــــــــــــــــــــشق او، سرما زده
یا : بکاربردن حرف اضافه(اندر) که امروز دیگر کاربردخودش را ازدست داده است
گويي اندر شهر ياران عشق را،
در خم پس كوچه ها گم كرده اند
يا كه گرمايي اتاقي تنـــــــــــــــــگ را،
یا : تبادل کردن با فراخ روح انسانی ؟!!!!!!!!!!
با فـــــــــــــــــــراخ روح انساني تبادل كرده اند
جسارت شدو ببخشید .موفق باشید
----------------------------------
درود و سپاس جناب فرجي
از نقد نظر شما سپاسگزارم نكته هايي را كه فرموديد به خاطر سپرده و سروده هاي آتي رعايت خواهم كرد.
اما جسارتا گاهي براي زيبايي و هماهنگي واژ ها شايد احتياج به حشو باشد ( همان كه از آن به حشو مليح/ يا حشو متوسط ياد ميشود) {مينشيني گرم و آسوده به كنج يك اتاق...}و پشت پا زدن به كار دنيا / بي اعتنايي به سرما و برف را براي پير مرد دوچرخه سوار معنا ميكند ..
يقين دارم كه شاعر نيستم /و تنها قلم زدن را دوست دارم / از راهنمايي ها ي شما سپاسگزارم.
با تشكر از حضور شما