شاهین که نه کلاغ سیاهی کثیف و زشت
می خواست تا که عرش خدا را لگد کند
می خواست تا ستاره ی پر نور عشق را
با بال های تیره ی خود بی رصد کند
یک مار زخم خورده که از فرط گیجی اش
می خواست بر زمین و زمان ، نیز بد کند
از ابرهای تیره ملول است ماهتاب
دریا دلش گرفته غریبانه ، مد کند
ننگی نفوذ کرده در اعماق استخوان
زهری که پادزهر ندارد مدد کند
((از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ))
رنج مرا سیاه ی غم تا ابد کند
حالا بمیر شاعر از این ننگ بهتراست
شاید دوای درد تو را هم لحد کند
فردا کشیده است افق راه نور را
جغدی سیاه هم نتوانست سد کند
http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/28 در ساعت : 18:32:18
| تعداد مشاهده این شعر :
1474
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.