کبوتر در باد
به انگیزه درگذشت جانسوز فرزند دلبند دوست و پسر عموی عزیزم علی آقای معارف در نوجوانی،
تقدیم به ایشان وخانواده محترمشان .
روزگاری که درد می بخشند ، تو بفکــــــــــــــــر دوای من هستی
ای کــَــــــــــــــبوتر که می روی در باد ، غربت آشنای من هستی
بعد ازین چارده بهارستان ، این زمستان چه سرد و بی روح است !!!
باورم مُنجـَـــــــــــــــــــمد تر از یخ شد ، گوییا در عزای من هستی
آه ازین عــُــــــــــــــــــــمرهای بیهوده ، آه ازین روزهای فرسوده
آه ازین فکــــــــــــــرهای مستعمل ، نور چشمم تو جای من هستی
بارش ابر و چشم من با هم ، نا شکـــــــــــــــــــــــیبی آب در یاهم
دل فریبی آسمانها کم ، عـُــــــــــــــــــــــمده غـُـصه های من هستی
چمن و دشت بی تو غمگین است ، بی تو شکـّرچگونه شیرین است
در نبود ِتو سهم من این است ، گــــــــــریه ی های های من هستی
آسمانی ترین فرشـــــــــــــــــــته خاک ، ای سراپا ترانه و پژواک
سینه ام ســـــــــــوخت زین تشابه پاک ، انعکاس صدای من هستی
بی زبان غرق ِگفتـــــــــــــــــــــگو بودم ، شاهد مرگ آرزو بودم
چشم بسته به جستجـــــــــــــــــــو بودم ، دیدم آنجا ندای من هستی
گوهر اشکِ آشنا و غــــــــــــــریب ، شد مرا در نبودن تو نصیب
می سپارم تو را به رّبِ شکـــــــــیب ، جنت دل گشای من هستی
مصطفی معارف 12/2/1391 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/25 در ساعت : 13:18:32
| تعداد مشاهده این شعر :
800
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.