دلم به شکل غــریبی، پــناه می خواهد
برای خستگی اش، تکیه گاه می خواهد
در این شب، این شب پر ماجرای بارانی
دو چشم سرمه کشیده، سیاه، می خواهد
اسیر سیب نگاه تو می شود امشب
به رغم این همه پاکی، گناه می خواهد
اگرچه عشق تو یک اشتباه تکراری است
دوباره این دل من، اشتباه می خواهد !
دلم کجا، تو کجا ؟! تا همیشه ناکام است
پلنگ بخت سیاهی که ماه می خواهد !
تو باز رفــته ای و در سکوت و تنهایی
هزار ســـینه غــریبانه آه می خــواهد
شبیه یوســف و از کینه ی بــرادرها
به تنگ آمده و گرگ و چاه می خواهد
**
نخیر عشق تو هرگز به داد من نرسید
دلم به شکل غریبی پناه می خواهد !
تهران- پاییز 84