تویی نسیمِ خوشِ راهی بهار شده
منم همیشه ی دور از تو بی قرار شده
منم پریدنِ اقبال یک شکوفه ی تلخ
تویی رسیدنِ یک سیب آبدار شده
تو رودخانه ی سرگرم رقص با خطری
تمام پیچش تو خرج زلف یار شده
تو را چگونه بخوانم تو را خودِ تو بگو
شهیدِ زنده ی تقدیمِ روزگار شده
نه زخم خورده براین تن نه درد مانده در آن
نه این گلوله که بعد از تو داغدار شده !
بس است این همه پنهان شدن بس است ببین
حقیقتِ تو برای من آشکار شده
من و تو آخر این قصه می رسیم به هم
دو چشم خیره به هم یا به هم دچار شده
دو سینه سرخ مهاجر دو لحظه یا دو نفر
یکی به خانه رسیده یکی شکار شده
قسم به آب به آن لحظه های رفتن تو
قسم به خاک به این قطعه ی مزار شده
منم حکایت ِاندوه ناتمام خودم
تویی مراسم جشنی که برگزار شده !
کلمات کلیدی این مطلب :
دو ،
همرزم ،
،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:16:44
| تعداد مشاهده این شعر :
1082
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.