امشب شب شهادت زهراي اطهر است
امشب شب عروج عزيز پيمبر است
امشب شب جدايي روح است از جهان
آغاز سوگواري آيات كوثر است
امشب چراغ رابطه خاموش مي شود
اما به دل، تداوم باران اخگر است
تنها نه درد، خيمه زده در دل علي
امشب دل رسول خدا هم مكدر است
آغوش باز كرده از آغاز شب بقيع
در انتظار پيكري از جنس ديگر است
در گوشه اي نشسته غريبانه آسمان
كُنجي زمين خزيده و چشمان او تر است
پوشيده كعبه در غم او جامه ي سياه
خاك غريب كرب و بلا شعله پرور است
پژمرده ياسمين سفيد بهار عشق
باغ بهشت را سمن تازه پرپر است
حوران بُريده اند به اندوه، گيسوان
گويي نمايشي دگر از صبح محشر است
امشب شُبير و شُبر و زينب چه مي كشند؟
امشب شب خموشي چشمان مادر است
امشب شكسته بغض گلوگير پنجره
امشب شب سكوت نگاه و كبوتر است
امشب چراغ محفل شب دود مي دمد
در خواب ماه، توفه ي صد خرمن آذر است
مهدي كه پيك رايحه ي شادمانگي است
زانوي غم گرفته به بر زار و مضطر است
گويي كه امشب از اثر درد دوري اش
در استخوان مان مزه ي نيش نشتر است
گويي كه در فراق حضورش هزاربار
زهري كشنده فاطميان را به ساغر است
امشب شبي ست نامتناهي كه آتشي
در كوره هاي سرخ مضامين دفتر است