پا به جایی می برد ما را در این ره سر به جایی
عقل آخر بین به جایی عشق افسون گر به جایی
چون حبابی روی موجم تا در این طوفان هستی
ساحلم جایی بردا مواج هم خود سر به جایی
چون غباری در بیابان مانده در دست نسیمم
لحظه ای جایم برد یک لحظه ی دیگر به جایی
مانده ام خاکستری در یک اجاق سرد خاموش
گه مرا بستر به جایی ،گه مرا بستر به جایی
جمع مشتاقان پریشان می شود خواهی نخواهی
عاقبت دل می رود جایی ترا،دلبر به جایی
ای «رها»با چشم دل بنگر تماشا گاه هستی
تا که بینی سر به جایی می رود ،افسر به جای
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/30 در ساعت : 13:12:17
| تعداد مشاهده این شعر :
1059
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.