نگاه، آينة اشك و آستين، ديوار
دلم پيالة درد است پشت اين ديوار
غبارها به خدا اشكهاي منجمدند
ببين چه سان شده با اشكها عجين ديوار
چه ماجراي غريبي! چه بهت سنگيني!
سكوت آينه سرشار و شرمگين، ديوار
اگرچه قصّة ديوارها غمانگيز است
چه قدر حك شده بر شانة زمين، ديوار
ميان اينهمه داغ و ميان اين همه رنج
شدهست با من دلخسته همنشين ديوار
به خون ريخته از چشم لاله ميماند
ميان مردم مشتاق، چون نگين، ديوار
به سوي عرش خداوند تا ابد باز است
چهار پنجره آنسوي آخرين ديوار
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/15 در ساعت : 23:35:44
| تعداد مشاهده این شعر :
945
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.