رها بودم رها بودم میان ابرها بودم
شدم قطره باران به خشک و تر باریدم
گهی بالا گهی پائین بهر سویی روان بودم
بشکل دانه شبنم رخ گلبرگ بوسیدم
جدا گشتم جدا گشتم چو برگ زرد پائیزی
میان شاخه رقصیدم به روی خاک غلطیدم
ترا دیدم ترا دیدم سوار شانه های با د
به سویم آمدی غران به رفتارت بخندیدم
نترسیدم نترسیدم ز فریاد خروشانت
شدم همراه خاک خشک به اندامش چسبیدم
تنم یکسان با خاک و کنون من خاک نمناکم
برای دانه های خاک خوراک و دانه ها چیدم
فدا کردم فدا کردم تن و جانم برای خاک
چو فردا بینیم سروم بلوطم نارون بیدم
بیا فردا بیا فردا سراغم را ز بستان گیر
چمنزاران و گلزارم برای عشق معبودم
16/11/90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/16 در ساعت : 18:18:39
| تعداد مشاهده این شعر :
866
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.