مستم دوباره از خم آن چشمهای تلخ
می ترسم از تفاهم آن چشم های تلخ
در کوچه باغ های نگاه تو گشته ام
مدهوش و مست ، گم آن چشم های تلخ
ترسم دوباره خرمن مارا دهی به باد
نانی نداشت گندم آن چشم های تلخ
کو داوری که داد بگیرد که شاکیم
من از نژاد و مردم آن چشم های تلخ
بر آتش حماقت خود شعله می کشم
نیشم زند چو کژدم آن چشم های تلخ
در گیر می شوم ولی از نو به یک نگاه
بااین همه به هُم هُم آن چشم های تلخ
دریاچه ای نشسته در آن خلوت غریب
معصوم وار در قم آن چشم های تلخ
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/9 در ساعت : 0:10:5
| تعداد مشاهده این شعر :
912
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.