ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مجسمه

مجسمه، وسط شهر، چشم هایش باز

مجسمه، و نترسیدن دل سرباز

سرش به غم، دلش از بی کسیش می لرزد

(دزیره)اش که نخوانده برای او آواز

 

تمام حنجره اش، سینه اش، همه سنگ است

برای آه کشیدن، چقدر  دلتنگ است

سری به پشت سرش می زند، فقط باد است

گمان کند که سپاهش، هنوز در جنگ است

 

نه دیگر این تو بمیری، از آن بمیری هاست

نه لحظه های اسیری، از آن اسیری هاست

دو تکه سنگ،از اعماق چشم هاش  افتاد

نه قصه های کویری، از آن کویری هاست

 

چه قدر حس غریبیست! با خودش می گفت

چه روزگار عجیبیست! با خودش می گفت

و یال را به دو دستش نوازشی می داد

عجب رفیق نجیبیست، با خودش می گفت

 

دو اسب، شاه، وزیرش! همیشه پیروزیست

خدای شهرت و هم کدخدای جان سوزیست

نه دیگر! این ته خط است! این پلان مرگ است

و نوبتت شده این بار! وقت دریوزیست

زهره ارزه گر

25.11.89

 

 دزیره: معشوقه ی ناپلئون بناپارت

دریوزی: گدایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کلمات کلیدی این مطلب :  مجسمه ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:11:43   |  تعداد مشاهده این شعر :  1054


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 44,709 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,209,020
logo-samandehi