ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



رباعیات

هرگاه که فکر چاره می‌کرد پدر
گریان به خدا اشاره می‌کرد پدر
وسعش به خریدِ قُرصِ نان هم نرسید
کاشانه‌ی غم اجاره می‌کرد پدر
***

با اینکه جهان پُر از پیمبر شده است
افسوس، ستم‌ها دو برابر شده است
از ریشه درختِ زندگی را کندند
در باغِ زمان، مرگ تناور شده است
***

با غیبتِ باران، دهن‌اش خُشک شده‌ست
گل‌های قشنگِ دامن‌اش خشک شده‌ست
از دیده‌ی او چشمه نجوشد، افسوس
آن کوه کهن در وطن‌اش خشک شده‌ست
***

از قیدِ ستم، عاقبت آزاد شویم
مانند گذشته، خوب و دل شاد شویم
یک روز به سقفِ آرزوها برسیم
وقتی همه در پریدن اُستاد شویم
***
از گوشه‌ی میز، عینکش را برداشت
از طاقچه هم، عروسکش را برداشت
چون قسمتِ او نشد که مادر بشود
از دوشِ خیال، کودکش را برداشت
***
هنگام گُریز، مَدرکش را برداشت
از طاقچه اِرثِ اندکش را برداشت
می‌خواست گذشته را به آتش بکشد
آن مرد شریف فندکش را برداشت
***

با خبطِ سپاه زاغ‌ها سوخته شهر
از دیدنِ غولِ داغ‌ها سوخته شهر
تاریکی مطلق است عمری همه جا
در حسرتِ چلچراغ‌ها سوخته شهر
***

ای دوست، به نبضِ غصّه شلیک بکن
دل را به خدای خوب نزدیک بکن
هر روز گُلی برای معشوق ببر
تا حدّ‌ِ جنون کارِ رومانتیک بکن
***

ما بینِ زباله‌ها، عرق می‌ریزد
از جانِ پدر، هر چه رمق، می‌ریزد
در مطبخِ خانه‌اش، چون آذوقه نداشت
هر روز هوا توی طبق می‌‍ریزد
***
با راکبِ کور، اسبِ غم می‌تازد
تا داخلِ گور، اسب غم می‌تازد
انگار جهان خیالِ تغییر نداشت
چون مُرد شعور، اسبِ غم می‌تازد
***

اوضاع به مانندِ سَبَق برگردد
بر جسمِ نحیفِ ما رمق برگردد
تا آخِر پائیزِ همین سالِ سیاه
طوفان که شود، سوی ورق برگردد
***
در مَطبخِ دل، کُلّ‌ِ طبق‌ها خالی‌ست
از پرتو امّید، شفق‌ها خالی‌ست
ای کاش خدا به دادِ انسان برسد
در جسمِ جهان، جای رمق‌ها خالی‌ست
***

با صبر، به سرنوشت لبخند بزن
بر غیظِ زمینِ زشت لبخند بزن
دنیاست، جهنمی که گفتند به ما
تا رفتن در بهشت لبخند بزن

کلمات کلیدی این مطلب :  مدرکش-فندکش- عینکش ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1404/5/29 در ساعت : 18:36:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  6


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 21,270 | بازدید دیروز : 22,141 | بازدید کل : 124,946,316
logo-samandehi