چون کوه پناه خاندان خویش است
******************************
آرام نشسته همچو اقیانوسی
با شوکت شیر وجلوه طاووسی
لب های تو لرزه بر تنش می افتد
آن لحظه که دستان پدر می بوسی
******************************
لبهاش پر از وقایعی نا گفته است
در سینه لحظه ها غمی بنهفته است
می خندد وچشمها تو را می گویند
در پشت نقاب خنده دردی خفته است
*****************************
بالا وبرش به سروها می ماند
برق نگهش لرزه به دل بنشاند
در سینه این بلند بالای صبور
پژواک چه غمهاست خدا می داند
****************************
نی صبر وتحملی چو مادر دارد
نی بی خبری های برادر دارد
نامش پدر است و گوشه خانه عمر
با قلب شکسته دیده بر در دارد
تقدیم به پدرم وپدرهایمان...
افشین تل لو--- زمستان نود