ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



كشتي بي لنگر!

صبح است و چشمم جاده ای رنگین کمانی زیر پر دارد

بردوش ابر،این کشتی بی لنگر آهنگ سفر دارد!

 

صبح آمد اما حیف با دلشوره می خواهد که برگردد

خمیازه پی درپی ، مگر بغض از گلویش دست بردارد

 

صبح آمد اما مطمئن هستم که صبح دیگری دارم

صبح آمد اما مطمئن هستم که چیزی زیر سر دارد

 

صبح آمد اما از مدار بسته ی این دوربین دیدم

می آید این عکاس تا مه را به من نزدیک تر دارد

 

گاهی می اندیشم به یک طاووس و چشمم می شود رنگین

گاهی قلم در دستم احساس پلنگی دربدر دارد

 

گاهی می اندیشم تو را آهوی جنگل های دوراز دست!

گاهی پلنگ پا به ماهی را که زخمی بر کمر دارد

 

گاهی می آید روح شبگردم در آغوش تو تا دریا

این ماهی بی تاب، اندوه عمیقی بر جگر دارد

 

از کودکی یادم می آید با ستاره راه می رفتم

چشمی هنوز از آسمان هر شب مرا زیر نظر دارد!

 

پنهان نمانداین که شعرم را به گندمزار می گویم

آنجا که خرمنکوب با خود حس دستان پدر دارد

 

دیشب که از ییلاق بر می گشتم اینجا فکر می کردم

از کودکی های من اینجا رد پایی یک نفر دارد

 

می خواهم از این نیمه ی موهوم خود بی وقفه بر گردم

می بینم اشباحی مخوف آن صخره های پشت سردارد! 

 

 

کلمات کلیدی این مطلب :  كشتي ، بي ، لنگر! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:8:49   |  تعداد مشاهده این شعر :  1006


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 48,621 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,212,932
logo-samandehi