به چشمان تو افتاد نگاه دل شیدام
همین بود و همین بود گناه دل شیدام
شدم حال به حالی که شد عشق جلالی
به سیر متعالی گواه دل شیدام
به هر ورطه که افتاد چه از داد وچه بیداد
سحر دید و سحرزاد پگاه دل شیدام
بگو با شب دیجور ز میخانه شود دور
که دارد همه منظور: تباه دل شیدام
تو ای آینه رخسار به خاطرکده بسپار
پلنگ و شب و کهسار...و ماه دل شیدام
غم این تلخ روانسود که هرفتنه ازو بود
به جز چاله نیفزود به راه دل شیدام
جنون چهره برافروخت قوامیس خردسوخت
ز هرشعله که اندوخت ازآه دل شیدام
به آن باده که باقیست مرا میل تلاقیست
که در میکده ساقیست پناه دل شیدام .
*در مجله ای ادبی-باغ ادب-منتشره در سال 1323 خورشیدی بیتی بدین وزن و ردیف از سوی ملک الشعرای بهار به اقتراح گذاشته شده بود.ذیل آن بیت ملک فقید مرقوم فرموده بود:ازین وزن دل و جان و روانم به ترقصند...متاسفانه شماره های بعدی آن مجله به دستم نیفتاد تا ببینم چه کسانی و تاچه اندازه به اقتراح ملک الشعراء لبیک گفته اند.67 سال پس از آن اقتراح همچو منی با طبع علیل به اقتراح ملک بزرگ و بزرگوار لبیک گفتم.خوشبختانه وزن به گونه ای است که مجال کوششی شدن به نتیجه ی طبع نمی دهد.این همه را گفتم تا بگویم:خوب است دوستان عزیز و فرهیخته ام جهت ورزش طبع هم که شده-چون ملک الشعراء اقتراح را ورزش طبع دانسته است-رویکردی به این اقتراح داشته باشند.چنین باد.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/26 در ساعت : 22:10:6
| تعداد مشاهده این شعر :
1310
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.