«به شاه چراغ علیه السلام»
وقتی کبوتران خیالم
در اوجِ آسمانِ ضریحت
پرواز می کنند,
باید طبیعتاً خبری خوب...
یک اتّفاق سبز بیفتد!
من سال هاست
در انزوای خویش
ساکت نشسته ام
مانند یک کلاغِ روی سیم های برق
مانند آن درخت پیر
در جنگلی کبود.
مانند هاجرم,جَر جَر جَر
این قطره ها، به گونه ی زردم شناورند...
این دختر جوان
در آسمان زندگی اش یک ستاره نیست,
در شعرهای او
حرف از بهار و آینه و استعاره نیست.
یک ریز می دوم
دنبال چشمه ای.
مانند آن زنم
در انزوای یک شب تاریک
دلخوش به یک چراغ!
در چارچوب آینه
تصویری از ضریح تو را رسم می کنم
من درک می کنم
اندوه بی شمار درختان باغ را
دور از وطن، به غربت خود فکر می کنی
با رنجی از فراق برادر
آن هم برادری که جهان وامدار اوست
خورشیدمهربانی
در دست های اوست...
من درک می کنم
آن زخم کهنه را
در«خانِ زانیان»
با چل هزار لشکر جرّار، در نبرد.
با این همه
با ضربه های خنجر«قُتلُغ»
در زیرِتلّ خاک
پیوسته ایستاده ای!
پیمان رستگاریِ تو، مُهر می شود
مانند رستگاری مولای مان علی.
همواره مادران جهان راست گفته اند
سوگند!
سوگند می خورم به سویِ گرم این چراغ!
هرچند واقفم، به خدا! نیستم زلال
اما تو فکر کن
نامم شبیه خواهرتوست
در سرزمین خویش چنین مانده ام غریب!
این دست های خالی من
مشتاق عطر سیب...
آه! ای چراغدار!
تاریکیِ مسیر مرا، روشنی بیار!
1_خان زنیان:مکانی در هشت فرسنگی شیراز.
2_قُتلُغ خان:قاتل حضرت احمد بن موسی معروف به شاهچراغ علیه السّلام.
تاریخ ارسال :
1398/9/18 در ساعت : 11:53:30
| تعداد مشاهده این شعر :
199
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.