شهد راز
می مکم از لعل لبت شهد راز
گــــر برسانی به لبم لعل ناز
ناز فروشــان همه نازک دل اند
ناز مکـــــن چاره کارم بساز
رازو نیاز دل بی دل ببیــن
ای که دَرَت برهمه مخلوق باز
گــــر برسانی به لبم جام را
ساخته ای جان مرا سرفراز
جان چه بود تا به تو تقدیم باد
دل نبود آنچه فروشـــم به آز
باز کن این عقده ز گـفتار من
ای که ز مداح تویی بی نیاز
جان من سوخـــــته آتش مزن
من که به زنجیرتو ام ، یکه تاز!!
قصه مجنون که مرا پند بود
نرد ترقی است نه عشق مَجاز
هر که نمازش ز تو خالی بود
طبل تهی می شوَدَش آن نماز
چون که رسد بر تو همه راه ها
راه طریقت که نکردی فراز
مصطفی معارف 20/3/82 تهران
کلمات کلیدی این مطلب :
شهد ،
راز ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/10 در ساعت : 13:49:55
| تعداد مشاهده این شعر :
740
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.