برجی بلند، اولِ میدانِ دل زدی
آقا! عجب صفا به خیابان دل زدی
آقا! غزل، زیاد کم آورد؛ آب شد
آن شب، کنار چشم تو حالش خراب شد
تا بوسه ای شود به لبِ گنبد، آفتاب
از مهرتان دچار تب و التهاب شد
از آسمان به سوی زمین، مهر، جاری است
از چشمتان به خاطر ما انقلاب شد
بر پلک هام گشته خراب، آشیانِ خواب
باران زد و سرایشِ دشتِ گلاب شد
پروانه های نور، دلاوا نسیمِ شور
با نرخ جان به پای دل ما حساب شد
مولا رضا! رضای تو دارم به سر، رضا!
دل داده ام رضای تو را، سر به سر، رضا!
ذکرِ "رضا-رضا" بدهد عشقِ تازه ام
ای عشق! تا که عشق بگیرم ز سر، رضا!