ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چرا من شاعر امروز نیستم یا خطاب به پیله ها

بقول قیصر که سرود « گل به خنده گفت : زندگی شکفتن است ، با زبان سبز راز گفتن است ...» و بقول عمران صلاحی که « حالا حکایت ماست » پرداختن به ادبیات معاصر بخصوص شاخه های شعر و داستانش وارد شدن در باطلاقی عجیب است که بیشتر از اینکه صدای همه ی جامعه ایرانی باشد مثل شاخه سینما بازتابی از تفکرات پایتخت زده و زندگی نامتعادل معدود افرادی ست که در جبر زیستن در شهری چون تهران و با تاثیر از اقلیت های فکری متفاوت از آن سوی آبها در تلاش تولید آثاری بوده اند که مملو از افسردگی ، ناتوانی، خشم ، پیچیدگی های غیر ضروری و سیاه پردازی ها و سیاه ستایی هایی ست که گاه مطلقا ربطی به تنوع قومی و ادبی سرزمین ایران ندارد . اقوامی که تاریخ و ادبیات فولکلورشان هر چند مملو سختکامی ها و دشواری هایی تلخ و فراز و نشیب های ناگوار تاریخی ست اما شور زندگی و شوق هستی و در یک کلام « زندگی » در ادبیات و فرهنگ و سبک زیستنشان متجلی ست . ادبیات ایران اگر به دست عده ی قلیلی که صاحب رسانه های بزرگند مورد هجمه روانی واقع نشود خود رنگ و بویی دارد عطر و طعمی متفاوت و رنگارنگ . این ادعا نیاز به مدارک و قرائن و توضیحات جامعه شناختی و روانشناسانه و تحلیل تاریخی خودش دارد اما مجال ِ اندک این یادداشت فقط به بیان پرسش هایی می پردازد که گمان می کند پاسخ به آنها می تواند ادبیات و به واسطه آن فرهنگ امروز ما را از این سراشیب سقوط برهاند .
مثال من بیشتر از اینکه بر شعر و رمان که بهانه اصلی این چکامه است محدود شود به رسانه ای فراگیر تر خواهد پرداخت ...
فیلم های ایرانی : متن هایی که به واسطه هنر سینما از طریق رسانه های بزرگ پخش و تبلیغ می شوند و درآمد و شهرت و ... را نثار عواملشان می کند . فیلم هایی عموما با موضوع طلاق ، خیانت ، جنایت های فکری و عملی و مملو از انتقال حس هاس نفرت ، سیاه اندیشی ، تلخ کامی و ناکامی و ... با پرداختن به زندگی هایی که محدود به گوشه ی کوچکی از اعیان نشین های خود شیفته ی شمالی یا جنوبگان شهر های بزرگی ست که نامتعادل رشد کرده و حاشیه نشینی و عوارضش را در شرایطی بزرگ نمایی شده در حال تجربه اند . شخصیت های روانپریشِ متمولی که از جامعه بریدگان مالی و معنوی اند و تحت تاثیر نظریات عده ای خاص و باز محدود در آن سوی آبها( اقلیتی منتسب به اقلیتی جهانی ) یا جامعه ستیزانی که از سر فقر و نداری و عوارض کلان شهری انواع مصائب روزگار برایشان جاری ست و ساختمان فرهنگی شهر و جامعه اطرافشان نیز راهی پیش روی ایشان نمی گذارد ( باز عده ای قلیل در حاشیه کلان شهر ها ) این اختصاصی نگریستن ها و پرداختن عمومی به خصوصی ترین اتفاقات یک جامعه آنهم از منظری که به بزرگ نمایی وقایع و حالات تلخ و ناگوار بدون ارائه راهکار یا حفظ کور سوی امیدی می پردازد ویژه برنامه ای تلخ و واگیر دار است که نسخه ای سیاه و ناگوار ِ پایتختی را در مجموعه های خانگی و سینمایی و گاه حتی سریال های تلوزیونی کرور کرور وارد خانواده های اکثریتی ایرانی ، می کند که در فرایند زیست و جامعه ی زیست بومشان رنگ ها فقط سیاه و سپید نیستند و طیف رنگی زندگی شان اجازه این افراط و تفریط ها را نمی دهد اما در معرض این رسانه ها قرار گرفتن ، ( کم کم ظرفیت ِ تقلیدِ کورکورانه از وضع تشریح شده موجود را ) بدانها می بخشد و نسخه به اصطلاح شهرستانی دختر فراری ها و خیانت ها و رسوایی ها و افسردگی های فلسفی برای مردمی که هنوز در رنگ ِ سنت دست و پا می زنند ، ظلمت فرداهای نیامده را نوید می دهد . حالا شما فرض کن شعر و مجموعه های شعر فرض کن داستان و مجموعه ها و رمان ها ... همان اختصاص ها و همان رویکرد ها و همان تفاوت های آشکار که شاید بیشتر از تبلیغات دخانیات ، تبلیغ سیگار گوشه ی لب دوخته ی شاعران ِ امروز ، نسلی را به باد سرطان های گوناگون بدهد !
فراموش خانه ی کافه های دود گرفته ی پر از نفرت و عشق های دقیقه ای و مالیخولیای بنگ کنار آثاری از اقلیت شاعران و نویسندگان ِ در ظلمت ِ جهان ( یا منتخب آثاری که در ظلمت یا زمانه ظلمت ) خلق شده اند ، روابطی بی مقدار در شرایطی که کلان روایاتی مثل عشق و خدا و زندگی و آسمان زیر سطری از فلان فیلسوف فرنگی رنگ می بازد و نسخه وطنی آن توسط اکثریت ِ روشن فکر مآب داخلی اشاعه ، تبلیغ و نشر می یابد : بهانه هم به وفور پیداست : نوک پیکان به نداشته ها و نشدن ها رو به سوی نهاد های رسمی یا جهل توده ایست که اگر نگاهی منصف داشته باشیم گاه هیچ نقشی در این بی خودشدگی ِ اقلیتی ندارند . اینگونه است که حافظ و سعدی و نظامی و مولانا و خیام و ... ما همچنان در قله توجه اکثریت ِ امیدوار جهان می ایستند و ادبیات امروز ما که ملغمه ی تقلید و خویشتن ناباوری است روز به روز به فراموش خانه ی ادبیات جهان نزدیکتر می شود .
آقایان ، خانم ها !
اگر افسردگی ، نومیدی ، بی حاصلی و مرگ حاصل این ادبیات و هنر است که هست و می بینیم حداقل در اکثریت ِ امروز ایرانی و دریچه محدود آثار تولید شده از منظر ِ عرق و ورق و رفیق و با نیت ِ اضمحلال حکمت ِ بلند ایرانی دست به قبضه افیون ذهنی برده است ، من شاعر امروزی نیستم . من گمان می کنم در کلیتی به نام ایران با تنوع اقوام و فرهنگ مدارای حاکم بر آنها و مقاومت تاریخی شان در قبال انواع هجوم ها و پیروزی شان در جنگ فرهنگی علیرغم همه نابکاری ها با دارا بودن خصیصه ی امید و عشق ورزی وقتی ادبیات تولید شده حاصل ناخوداگاه جمعی نیست ، ترجیح می دهم کنار ماهنی ها و ساز ها و رقص های رزمی و بزمی هموطنان دیگرم باشم تا پای رسانه هایی که جهان را جز سیاه و سپید نمی بینند .
خطابم به پیله هاست !
ذهنیت ما و ارزوی ما اگر پروانگی نباشد ، محصول کارخانه های نخ ریسی چینی خواهیم بود .
 

متن سخنرانی دانشگاه شهید مدنی تبریز به تاریخ 15 اردیبهشت 98

کلمات کلیدی این مطلب :  شعرمعاصر ، سینما ، ادبیات ، معاصریت ، رضابراهنی ، پروانه ، وحیدضیائی ،


   تاریخ ارسال  :   1398/3/5 در ساعت : 16:20:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  361


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

خدابخش صفادل
1398/3/6 در ساعت : 9:31:39
درود!
اندیشه نیکی است. بسیار زیبا. سود بردیم.
بازدید امروز : 1,225 | بازدید دیروز : 6,697 | بازدید کل : 122,580,170
logo-samandehi