ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصه بی مرد
مرد،دیگر در میان قصه نیست غیرتی در قصه پر غصه نیست یک زمان،این قصه،صدها مرد داشت دردمندش،یاوری همدرد داشت هر کجای قصه،رد دیو بود غرش دشمن گداز گیو بود تور و جمشید و نریمان نام داشت رستم و اسفندیار و سام داشت قصه ما بی یل و خسرو نبود غیرت آلود هزاران،مرد بود مردمانش،با خدا و بی خدا شاد بودند و پر از عشق و صفا با خدا و بی خدا همدوش هم یار هم بودند در شادی و غم از همان روزی که دین پوشان دیو پیروان حضرت اکوان دیو منبری از تخت شاهی ساختند روضه را در قصه جا انداختند مرد قصه،گرم دین و روضه شد حضرت اکوان،خدای قصه شد مرد بودن،شد خدا و ریش و دین غیرت مردانه شد بی کیش و دین رستم و اسفندیار از یاد رفت هر حماسی غیرتی،بر باد رفت قصه،بی مرد است،پس ای روضه خوان قصه بی مرد را اینسان نخوان مرد رویایی خود را با ریا جا نکن در قصه بی مرد ما قصه ایران ما گر مرد داشت این همه نامرد اینجا جا نداشت یا اگر در قصه عزم مرد بود قصه ای شاهانه،از نو می سرود وای بر این قصه بی مرد ما وای از این غیرت بی درد ما
کلمات کلیدی این مطلب :  قصه ، ای ، شاهانه ، از نو ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1397/12/15 در ساعت : 8:42:33   |  تعداد مشاهده این شعر :  333


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 5,351 | بازدید دیروز : 35,382 | بازدید کل : 125,848,184
logo-samandehi