مرا آزاد کن مثل کبوتر های پا در بند
بده با دانه های دست خود تا آسمان پیوند
جدا کن چشم هایم را ز هر سمتی که غیر از توست
و جاری کن مرا در صحن و ایوان خودت هر چند...
تو دریایی و من مثل کویری خشک و سوزانم
مرا نزدیک کن تا آبی صحنت به هر ترفند
رها شد گیسوان آ ه پشت بام نقاره
و دستانی گره در پنجره فولاد تو در بند
قسم بر شعله هایی کز پی انگور می آید
به مستی مدام خلوت پروانه ها سوگند
تمام سال می چرخد نگاهم سمت خورشیدت
که تیر مهر تو آذر كشد در این دل اسفند
ز زهر لحظه هایم می گریزم تا که در وصفت
سحر پیش تو بنویسم به طعم زعفران و قند
... و من در خوان هشتم مثل آهویی کنار تو
نشستم زل زدم بر کفترانت با دلی خرسند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/27 در ساعت : 22:53:32
| تعداد مشاهده این شعر :
1003
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.