در سینه های یخ زده طوفان نمی شود
جایی که ابر نیست که باران نمی شود
*ماآزموده ایم در این شهر بخت خویش*
این گنگ خوابدیده غزلخوان نمی شود
باید اویس باشی ویک قرن عاشقی
حالا کسی ندیده مسلمان نمی شود
آن شاهباز بخت مگر همرهی کند
کاین پادشاه بخت تو خوبان نمی شود
باید به پای دل به سفر های عشق رفت
آسان کسی رضای خراسان نمی شود
با او بگو که هرکه غنیمت پرست شد
در این احد دلیر و نگهبان نمی شود
جایی که گرگ دوست شود با سگ دلیر
ازگله هیچ قسمت چوپان نمی شود
هرکس غلام همت پیر مغان نشد
در کوی عشق حافظ قرآن نمی شود
فردوسی بزرگ از آن سکه ها گذشت
شاعر که خوار موکب سلطان نمی شود
یارب بگو که رنجه مکن پای را رسول
کسرای تاج دیده مسلمان نمی شود
گیرم که بشکنند قدم های اسب را
عباس عاشق است پشیمان نمی شود
آرام باش ای دل من سر کشی مکن!
با های و هوی درد تو درمان نمی شود
.
در سینه های یخ زده طوفان نمی شود
جایی که ابر نیست که باران نمی شود
*ماآزموده ایم در این شهر بخت خویش*
این گنگ خوابدیده غزلخوان نمی شود
باید اویس باشی ویک قرن عاشقی
حالا کسی ندیده مسلمان نمی شود
آن شاهباز بخت مگر همرهی کند
کاین پادشاه بخت تو خوبان نمی شود
باید به پای دل به سفر های عشق رفت
آسان کسی رضای خراسان نمی شود
با او بگو که هرکه غنیمت پرست شد
در این احد دلیر و نگهبان نمی شود
جایی که گرگ دوست شود با سگ دلیر
ازگله هیچ قسمت چوپان نمی شود
هرکس غلام همت پیر مغان نشد
در کوی عشق حافظ قرآن نمی شود
فردوسی بزرگ از آن سکه ها گذشت
شاعر که خوار موکب سلطان نمی شود
یارب بگو که رنجه مکن پای را رسول
کسرای تاج دیده مسلمان نمی شود
گیرم که بشکنند قدم های اسب را
عباس عاشق است پشیمان نمی شود
آرام باش ای دل من سر کشی مکن!
با های و هوی درد تو درمان نمی شود