به نگاهی دل سنگی به تکا پو افتاد
گنگ فریاد بر آورد ، سخن گو افتاد
عجب آن نیست که اینگونه به عجز آمد عقل
سحرشد هر که بر او شعله ی جادو افتاد
آن که از صاعقه ی عشق چراغی افروخت
به فروغش مه و خورشید به زانو افتاد
تا صدای غزلی توی گلستا ن پیچید
بلبل از نغمه و گلبرگ و گل از بو افتاد
بیدلی خواست شکارت کند افتاد به دام
بنده شد هر که در این سلسله.ی مو افتاد
بوسه بخشید به هرکس که دلش با او بود
گاه بوسیدن من بوسه ز نیرو افتاد
بخشش بی حد و پیمانه بی پایانش
دور از مرحله ی کیل و ترازو افتاد
هر کسی صورت هم جنس خودش را می جست
دل ما بود که دنبال پرستو افتاد