پرواز اگر قدغن شد آتش می کشم پر را
خیر است اگر از خود برانم اینچنین شر را
جانم هوایی می شود در تن نمی گنجد
در آسمان هرگاه می بینم کبوتر را
سنگر گرفتم در خودم با پایمردی ها
خالی به آسانی نخواهم کرد سنگر را
با پایمردی کوهِ پا برجا منم وقتی
پرپر پسندد بی امان طوفان صنوبر را
درها به رویم بسته می خواهد اگر یأسی
وا کرده است امّید من بر روی من در را
تا پر تکاپوتر ببالم بر خودم، هرگز
جدّی نمی گیرم هیاهوهای تندر را
از ابتدا ی عاشقی پیوسته تا اکنون
حظ می برم اندوه های داغ پرور را
ای عشق از من جان طلب کردی؟ تماشا کن
لَبَّیْکَ بر کف پیشکش آورده ام سر را
من پیش از آن که دل بری از من، دل آوردم
بر سر نیازی هست آیا کی دل آور را؟
بی عشق بی گوهر ترینم بی برو برگرد
دل می سپارم تا بیابم، ناب گوهر را
گاهی نگاهی راهزن گردیده است آری
روباه گاهی می فریبانَد غضنفر را
ای عشق دیدی غیرتت گل کرد؟ بی پروا
تا بوسه زد حلقوم اسماعیل خنجر را
پروا نکن پس بی درنگ ای عشق امضا کن
بسپار دست پاک ابراهیم، هاجر را
تردید را بگذار و پروا را به دور افکن
آتش به پا کن تا به وجد آری سمندر را
مشتاق را جز شورمستی ها نمی زیبد
ساقی پر از می کن بیاور زود ساغر را