ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پنج تا صحن وسرا وگنبد وگلدسته را

پنج تا صحن وسرا
تا نوشتم دود ـ کوچه ـ اشک با احساسها
ریخت تا ویران کند بنیان عمر و عاصها
درمدینه ـ مکه ـ هرجای عزیز شیعیان
مانده  برجا رد پای  دزدها  خناسها
خانه ساکت بود ومولا داشت قران مینوشت
تاکه بردر کوفتند ان ملحدان ـ نسناسها
فاطمه پشت دراست وگفته انچه گم شده
ازرسول وبیعتی که درغدیر خم شده
هیزم اوردند واتش رفت  تا بالای در
خواست تا اسما علی راهم نماید با خبر
گفت زهرا صبرکن شاید پشیمان گشته اند
این جماعت بارها یاران ما را کشته اند
با لگد با نیزه با شمشیر در را  کوفتند
میخها شد داغ داغ و تخته هایش سوختند
ناگهان با یک یورش دیوار ودرهمسان شدند
یاسها ولاله های خاک سرگردان شدند
یک نفربا تازیانه روی  پهلو رد گرفت
ناگهان گلبرگ گل برخاک انجا رد گرفت
تازه مولا را خبرکردند وزهرا را که دید
سوی او افتان وخیزان مرد غیرت میدوید
من علی ام
زنده باشم
نور حق زخمی شود؟

گفت زهرا میشود
وقتی ولایت باشماست
من ولی امر خود راپاسدار ویاورم
اه ای اقای من
بابای فرزندان من
 ای سرورم
دست مولارا جماعت می کشید
تابرد مسجد که او بیعت کند
کوچه خالی بود و
 دود زخم ودرد
بادل زنهای پشت در چه کرد؟؟؟
باز اسما بود وجان فاطمه
برد اورا دراتاق و زینبش
سربه اغوشش گرفت و
گریه کرد
ماجرا درشهرپیچید و
حسین ومجتبی
یک نفس تاخانه با سرامدند
کوچه ای خالی
دری اتش گرفته
 خاک وخون؟؟؟؟
ناگهان مولا رسید
درکناربستر زهرای خود
بازکرده درمیان بچه ها
 لا به لای  اشکهایش
 جای خود

غربت شیعه ازان جا شد شروع
انتقام مادر سادات را باید گرفت
ازامیه دوستها ـازعامها ـ ازخاصها
پنج تا صحن وسرا وگنبد وگلدسته را
شیعه میسازد به لطف غیرت عباسها.
صلوات
 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/11/11 در ساعت : 1:38:17   |  تعداد مشاهده این شعر :  628


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 8,718 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,229,925
logo-samandehi