ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باران
«باران» 
 
من شكوه ي باغ را به باران گفتم    
از تشنگي خاك به ايشان گفتم
از شومي سرنوشت مان، از آغاز    
هر چيز كه بود، تا به پايان گفتم 
 
گفتم چه بلايي به سر باغ آمد      
 گفتم كه چگونه درد مشتاق آمد
از بس كه نيامدي همه پير شدند    
در خاليِ جاي تو فقط داغ آمد 
 
گفتم نكند كه با درختان قهري      
يا با من و اين بخت پريشان قهري 
اين چند كبوتر چه گناهي دارند     
گيرم كه تو با من اي مسلمان قهري!؟
 
باران! به خدا به باغ ها پشت نكن    
هي دستت را براي ما مشت نكن 
از حنجره هاي سوخته، بي خبري    
اين غيبت تلخ تو، مرا كشت، نكن! 
 
در چشم من از بهار و گل سر بودي    
پيوسته طرفدار كبوتر بودي
گيسوي بهار شانه مي شد هر روز     
باران! چه شده؟ قديم بهتر بودي!
 
بيدار كن از خواب گران دريا را    
هاشور بزن زمينه اي زيبا را 
دلتنگي باغ را در آغوش بگير      
پاكيزه بشوي چهره ي گل ها را 
 
هر چند از آزمون تو رد شده ايم     
از چشم تو افتاده و مرتد شده ايم
باران، تو به حرف هاي ما گوش نده     
آري! به خدا قبول، ما بد شده ايم!
 
کلمات کلیدی این مطلب :  باران،باغ،تشنگی،درخت،قهر،گل،بهار ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/11/6 در ساعت : 17:56:23   |  تعداد مشاهده این شعر :  620


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدرضا جعفری
1396/11/12 در ساعت : 10:57:59
درود استاد / نفسِ قدسی تان موجب نزول رحمت شد / خلوص در سخن و اعتقاد به ملجأ و سپاسگزاری بر نعمات در وجودتان موج می زند / باز هم بسرایید تا ان شاءالله سالی پر از برف و باران و رحمات الهی داشته باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد ص
علی گیاهی
1396/11/7 در ساعت : 13:20:51
درود بر استاد صفادل عزیز
دستمریزاد زیبا بود
بازدید امروز : 1,432 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,957,825
logo-samandehi