دوباره عطر تو پیچیده در فضای خیال
چقدر قابل لمس است این امید محال! ...
که باز هم درِ خانه مقابلت شد باز
و با تمامِ وجود آمدم به استقبال
به شوق آمدنت عشقِ تازه دم کردم
درون قوریِ قلبِ سفالِ روی زغال
نخواه قهوه که از سرنوشت می ترسم
از اینکه طالعِ نحسم اثر کند در فال
قسم به حرمتِ چشمت هنوز پابندم...
به عشقِ گمشده ای حاصل از نگاهِ حلال
مقابلم بنِشین تا دوباره زل بزنم ...
به آبشارِ زلالِ در آمده از شال
بگو که آمده ای هم زبانِ من بشوی
نگو که دل به کسِ دیگری ... زبانم لال!
***
تخیّلم به حقیقت دچار شد . گویی...
که شد غزالِ خیالم اسیرِ چنگِ شغال
دوباره باد وزید از میانِ پنجره و ...
تمامِ عطرِ تو را برد از فضای خیال
تاریخ ارسال :
1396/9/7 در ساعت : 21:41:48
| تعداد مشاهده این شعر :
662
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.