سلام.
از پنجره ی هميشه باز تخيل خيابانهاي آبان ماه را نگاه ميكنم. خياباني كه در كوچه بيستم آن اولين اشكهايم را به پاييز مهربان هديه دادم.
خيابانهاي آبان، هميشه مرا به ياد خستگي كاجها و كلاغهاي پيري مياندازند كه آن روز، واژههاي شعرم را برايشان ريختم تا گرسنه نمانند
.... و يادم ميآيد چقدر سفارش ميكردي كه هيچ شبي را جز بر بالش شعر سر به زمين نگذارم.
آبان چقدر بوي شعرهاي عاشقانه حافظ را ميدهد.
می دانی؟ اين روزها ولي عاشقانه ترین کتابهای شعر طعم خرمالوي نارس مي دهند.
ايراد نگير! خودم ميدانم حق با آفتابگردآنها ست كه روزهاي پرپر شده نيامدنت را با چرخش چشمان خود فرياد ميكشند.
از من نخواه صبور باشم. چند آبان ديگر بايد منتظر بمانم؟... همين.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/19 در ساعت : 12:39:0
| تعداد مشاهده این شعر :
1064
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.