ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



در حاشیه‌ی خلقت

من کیستم؟ یک زن که دنیا را نفهمیده
در خشمِ توفان، عمقِ دریا را نفهمیده

نقش زن از روزِ ازل، روی زمین بوده ست
اما جهان انگار، معنا را نفهمیده

زن بود و عشق، آغازِ خلقت بود و زیبایی
اینجا بشر ، حتی زلیخا را نفهمیده

از خونِ دل‌ها مان فقط یک داغ شد دنیا
اسرارِ ما،  رازِ اهورا را ، نفهمیده

هر دیده‌ای زن را نبیند، کورِ مادرزاد؛
از عمقِ جانش، نورِ تقوا را نفهمیده

دل بارها می‌سوزد، اما شعله‌ور مانده
دستِ کسی، نورِ مسیحا را نفهمیده

زن در سکوتش کوه وحی است، آستانش نور،
بغض و جهالت، طورِ سینا را نفهمیده

آیینه‌ها لبریزِ تکرارند و او چشمش؛
در خویش، جز تردیدِ آیا را نفهمیده

از درد گفتم، خنده آوردند بر لب‌ها
این خاک، بغض نسلِ حوّا را نفهمیده

شب با تمامِ وسعتِ خود در دلم افتاد
اما کسی تعبیرِ رؤیا را نفهمیده

دل‌گویه‌هایم را به باران گفته بودم، لیک؛
باران چرا «تصمیمِ کبری» را نفهمیده ؟

حتی قلم وقتی زنانه می‌نویسد؛ شک...!
یعنی قلم، امضایِ «ایما» را نفهمیده

از من فقط یک شعرِ ساکت ماند و تقویمی
آری!  زمانه حرفِ #دیبا را نفهمیده...


✍🏻زهرا عبدی  "دیبا "
کلمات کلیدی این مطلب :  من کیستم ، زن ، حوا ، زلیخا ، عشق ، زیبایی ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1404/4/30 در ساعت : 14:44:28   |  تعداد مشاهده این شعر :  2


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 11,852 | بازدید دیروز : 7,441 | بازدید کل : 124,370,405
logo-samandehi